درخواست جنتی از قالیباف در نمایشگاه کتاب
وزیر ارشاد با اشاره به وعده شهردار تهران برای آمادهسازی مجموعه باغ کتاب و تپههای عباسآباد جهت برگزاری نمایشگاه کتاب تهران گفت: ما این وعده شهرداری را به عنوان یک مطالبه به صورت جدی پیگیری می کنیم.
علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی عصر امروز شنبه (۲۶ اردیبهشت ماه) در مراسم اختتامیه بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران که در ضلع جنوبی مصلی بزرگ امام خمینی (ره) در تهران برگزار شد، با تقدیر از ناشران و شرکت کنندگان در این نمایشگاه و همچنین تشکل های نشر که در برپایی این دوره از نمایشگاه کتاب تهران با وزارت ارشاد همکاری کردند، گفت: ما تصمیم داریم که تمام امور نمایشگاه کتاب را به تدریج و طی یک پروسه زمانی مشخص به ناشران و تشکل های نشر واگذار کنیم.
وی که بعد از شهردار تهران پشت تریبون قرار گرفته بود، به خدمات مناسبی که در شهرداری تهران در طول ۲۱ ماهی که از عمر دولت یازدهم می گذرد، بخصوص به حوزه های فرهنگی ارائه کرده است، افزود: انصافاً شهرداری تهران نسبت به مسائل فرهنگی بسیار بانشاط عمل می کند و در طول این مدت فضاهای متعدد فرهنگی را احداث کرده اند و در آینده نزدیک هم ما شاهد افتتاح سالن های متعدد تئاتر در فرهنگسرای خاوران خواهیم بود که این در سالی که ما در وزارت فرهنگ به عنوان تئاتر نامگذاری کرده ایم، خبر مسرت بخشی است.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین با اشاره به وعده شهردار تهران برای تجهیز باغ کتاب و مجموعه تپه های عباس آباد برای برپایی نمایشگاه بیست و نهم کتاب تهران، گفت: ما این بشارتی را که آقای قالیباف دادند، خیلی جدی می گیریم و از همین امروز این مساله جزو مطالبات ما خواهد شد که انشاءالله نمایشگاه سال آینده در جای مناسب تر از مصلی تهران برگزار شود.
جنتی افزود: مصلی تهران واقعاً جای برگزاری نمایشگاه نیست و انشاءالله در فضای مناسبی در منطقه عباس آباد بتوانیم آن را برگزار کنیم و همچنین برای سال های بعد هم ما از آقای قالیباف انتظار داریم که بتوانند با همیاری مجموعه های دیگر مثل وزارت صنعت، معدن و تجارت و موسسه نمایشگاه های بین المللی، مجموعه شهر آفتاب را به عنوان مکانی آبرومند برای نمایشگاه بین المللی کتاب تهران و درخور نام جمهوری اسلامی ایران تکمیل و تجهیز کنند.(مهر)
شهردار تهران خبر داد:
تعداد فروشگاههای لوازمآرایش 5 برابر کتابفروشیها
شهردار تهران از اینکه تعداد فروشگاههای لوازم آرایشی ۵۹۰۰ واحد است در حالی که تعداد کتابفروشیهای پایتخت تنها ۱۲۰۰ واحدمی باشد، اظهار تأسف کرد.
محمدباقر قالیباف، شهردار تهران که سخنران ویژه آیین اختتامیه بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران بود، در این مراسم که عصر امروز شنبه (۲۶ اردیبهشت ماه) در ضلع جنوبی مصلی تهران برگزار شد، با تاکید بر اهمیت آگاهی بخشی از طریق کتاب به جامعه، گفت: همه شما می دانید که ما از یک طرف در تحریم و از طرف دیگر با خوانش های تکفیری از اسلام روبرو هستیم. در چنین شرایطی تکلیف ما برای آگاهی بخشیدن به جامعه، سنگین تر می شود؛ پیشرفت کشور در گروی دانایی محوری است و نمایشگاه کتاب یکی از پدیده های بزرگی است که نقش مهمی در توسعه فرهنگی ایفا می کند.
وی با اشاره به آمارهایی که از شهرداری تهران در خصوص وضعیت انتشار کتاب در کشور استخراج شده است، افزود: آمارها نشان می دهد که ما در حوزه کتاب های کودک و نوجوان با یک سیر نزولی در آثار تألیفی و متاسفانه یک سیر صعودی در آثار ترجمه ای روبرو هستیم.
شهردار تهران با اشاره به انتشار حدود ۱۸۰۰ عنوان کتاب در سال ۵۸، این آمار را در مقایسه با بیش از ۷۰ هزار عنوان کتابی که در سال ۹۳ به چاپ رسیده اند، بسیار اندک دانست و گفت: این از افتخارات انقلاب اسلامی است که وضعیت کتاب حداقل به جهت کمی، افزایش یافته است.
قالیباف با اشاره به چالش اصلی صنعت نشر که به زعم او، نبود ویترین های کافی برای عرضه کتاب است، افزود: ما در عرصه نشر شاهد این هستیم که تولیدات زیاد است، اما مصرف کم و مهم ترین مساله ای که باید به آن توجه کنیم، این است که تولید و توزیع ما در مسیری باشد که سیاست های مصرف کتاب در کشور اصلاح شود.
وی با اشاره به اینکه ۷۰ درصد چرخه نشر کشور در تهران متمرکز است، این وضعیت را اسفبار خواند و در ادامه هم این نکته را مطرح کرد که بر اساس آمارهایی که ما گرفته ایم، در تهران تقریباً ۱۲۰۰ کتابفروشی داریم، در حالی که برای فروش لوازم آرایشی، ما ۵۹۰۰ فروشگاه داریم؛ گردش مالی اقتصاد نشر ۸۰ میلیارد تومان است اما لوازم آرایشی ۲۰ هزار میلیارد تومان.
شهردار تهران نتیجه گرفت: هیچ کدام از این مسائل با سیاست ها و حرکت انقلاب اسلامی و فلسفه بعثت که امروز در آن هستیم، سازگاری ندارد.
قالیباف با اشاره به برگزاری نمایشگاه های «یاد یار مهربان» توسط شهرداری تهران از ۱۲ سال قبل به این طرف، افزود: ما سالیانه حدود ۴۰ میلیارد تومان کتاب از طریق برگزاری این نمایشگاه ها به مدارس و کتابخانه ها اختصاص داده ایم. ما همچنین در حال حاضر بیش از ۳۸۰ کتابخانه شبانه روزی در تهران داریم و همچنان بر فعالیت هایمان در این عرصه می افزاییم.
وی با اشاره به مذاکراتی که شهرداری تهران در دوره دولت قبل برای ساخت محلی دائمی جهت برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب تهران داشته است، گفت: ما در یک جایی دیدیم که این مذاکرات به نتیجه نمی رسد و کار پیش نمی رود. به هر حال امروز نمایشگاه بین المللی در شهر آفتاب با یک شرایط بسیار خوب در حال ساخت و بلکه در شرف افتتاح است که تا الان هم بیش از ۷۰۰ میلیارد تومان اعتبار برای آن هزینه شده است و فکر می کنم تا زمان افتتاح هزار میلیارد تومان صرف آن شود. اما تا زمان آماده سازی آن مکان، ما یک نمایشگاه خاص و دائمی کتاب در تپه های عباس آباد خواهیم ساخت که این مکان تبدیل به جایی برای رونق گرفتن بازار مصرف کتاب در تهران شود.
شهردار تهران با اشاره به حجم فضاهای مسقف و همچنین باز مجموعه باغ کتاب تهران، گفت: ما در این مکان حدود ۶۵ هزار مترمربع فضای مسقف داریم که قطعا خواهیم توانست دو برابر این میزان یعنی حدود ۱۳۰هزار مترمربع را همانند مصلی در فضای باز احداث کنیم تا نمایشگاه کتاب تهران در آن برگزار شود. باغ کتاب، مکانی در شأن فرهنگ و موضوعات قلم و اندیشه است.
قالیباف سپس به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و برگزارکنندگان نمایشگاه بین المللی کتاب تهران، گفت: بیاییم همین الان به هم قول دهیم که بیست و نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران در سال آینده در همین تپه های عباس آباد که ۱۳۰ هزار مترمربع فضای استاندارد خواهد داشت، برگزار کنیم.(مهر)
بن کارت های دانشجویی امشب مسدود می شود
مدیر کمیته خدمات رفاهی و هماهنگی با سازمان ها و نهادهای همکار از انجام یک میلیون و 400 هزار تراکنش در ایام برگزاری نمایشگاه کتاب خبر داد و گفت: از ساعت 24 امشب عملیات بن کارت های بانکی خرید کتاب دانشجویان و طلاب مسدود می شود.
نیکنام حسین پور درباره بن کارت های خرید کتاب گفت : بن کارت های خرید کتاب ویژه دانشجویان و طلاب امشب مسدود می شود و انجام عملیات بانکی با آن ها غیرممکن خواهد شد.
بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تا ساعتی دیگر به کار خود پایان می دهد.
وی افزود: همچنین با هماهنگی شعب بانک صادرات نیمی از هزینه باقیمانده در بن کارت ها به حساب صاحبان بن کارت و نیمی دیگر را به حساب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بازمی گردانیم.
حسین پور یادآور شد: حدود 4 هزار دانشجو و طلبه برای دریافت بن کارت های خود اقدامی نکردند. همچنین وجه پرداختی متقاضیان هم پس از نمایشگاه کتاب بازگردانده می شود.
مدیر کمیته خدمات رفاهی درباره تراکنش های نمایشگاه امسال گفت: از 16 اردیبهشت ماه تا ظهر آخرین روز برپایی نمایشگاه 26 اردیبهشت ماه) یک میلیون و 400 هزار تراکنش توسط دستگاه های کارتخوان و عابر بانک های موجود در نمایشگاه کتاب امسال صورت گرفت.
وی افزود: همچنین در نمایشگاه کتاب امسال شاهد رشد 45 تا 50 درصدی فروش کتاب نسبت به سال قبل بودیم و به زودی میزان مجزای فروش نقدی و غیرنقدی نمایشگاه کتاب امسال را اعلام خواهیم کردیم.(ایرنا)
ای خشونت مهربان...!
ساختار برخی شعرهای امروز ما با موضوع ساده دیدارها و شرح اتفاقهایی بنا شده که برای شاعران ما پیش آمده است؛ اتفاقهایی که گاه تلخ و غریب و گاه شیرین و آشناست.
مجموعه شعر «میراث تو فقط ایستادن است» سروده میثم متاجی شاعر جوان شمالی، بر پایه بودن در زمان شکل گرفته و با شیوه ای ساده و بی پیرایه، نزدیک به زبان و فهم عامه، گذشته را به حال پیوند داده و به صورت میراثی انسانی این پیوند عاشقانه را تعریف کرده است: «... تنها تویی که با بی زبانی / نه از دل گل ها / که از میان روزمرگی می آیی / معشوق پراکنده در همه جا» 6 شعر از 14 شعری که در این مجموعه گرد آمده به پدر، مادر و خواهر و برادر و دوستان شاعر تقدیم شده است. موضوع اصلی در این شعرها، یادآوری، قدردانی و دوست داشتن است؛ یادآوری آنچه بر شاعر و دوستان او در برهه زمانی ویژه ای گذشته است. شعرهای این مجموعه از زمان حال، آغاز شده و به تناوب به گذشته برگشته و با مهارت خاص و لحن و فضایی آرام و اندوهگین با واژه هایی معمولی و بیانی ساده ادامه پیدا کرده، در قالب خاطره گویی نوشته شده اند: «ابری در جیب هایم زندگی می کند / کودک که بودم مانند مه / خودم را به تن همه می پوشاندم / کوهستان را پرواز می کردم / و روی آخرین برگ ها می نشستم / معنی انتهای درخت / جایی که همسایه ام تنها باد بود / روی سینه رودخانه تاب می خوردم / ...». هدف اصلی شعرهای این دفتر، بیان و روایت «بودن» و «شدن» است؛ بودن انسانی که گاه ابر شده، گاه ماهی و گاه یک قطار: «... ابری شدم کوچک / مادرم آب و پدرم آفتاب / در برکه چرخیدم / مثل ماهی به دور طعمه اش...» و «من دوست دارم قطار باشم / نه جعبه ای آهنی پر از فکرهایی بیهوده...».
فضایی که شاعر با صدای خود برای شعرهایش برگزیده، بظاهر خصوصی است و بر جهان ظاهری و مادی او دلالت می کند؛ اما با کمی دقت درمی یابیم در عمق متن شعر، چهره «جمع» و دلتنگی های همگانی، همراه با عاطفه و صداقت باطنی در شگردی شاعرانه نقش بسته است.
گزینش برش های زمانی خاص در شعرها به روایت احساس و عاطفه شاعر یاری کرده، در پیوند با کنش شعر، نوعی هم حسی عاطفی در خواننده به وجود می آورد و او را برمی انگیزاند تا با واژه ها و تصویرها و نمادهای شعر بیشتر آشنا شود و صداقت و سادگی صدای شاعر را در لحن او ـ قطار ـ بهتر بشنود: «روزی سربازهایی را بردم/ که هیچ کدام شان نیامدند/ من هیچ وقت دلم نمی خواست بمبی را سوار کنم/ با کدامین ساز باید برقصم/ که نمی رقصم/ جز با صدای آهنین چرخ هایم بر ریل...». این گونه شاعر به زبان و حال مردم روزگارش نزدیک شده است. شعرها در حقیقت، لحن انسانی را به ما القا می کند که نگرانی سرنوشت خود و همزیستانش است.
گویی شاعر پیوند و ارتباطی استوار باتاریخ زمانه اش دارد و شعرا و صحنه شتابناک زندگانی همه است. جای تخیل شاعرانه در شعرهای این مجموعه، ویژگی برجسته ای دارد؛ تخیلی که با تعقل اندیشمندانه شاعر درآمیخته و گاهی متاسفانه سایه خیالپردازی و احساساتی بودن را به کلام او انداخته است: «... سنگ زیر پنجره/ هی هی چوپانی است/ که معشوقه اش از دور از قاب چوبی پنجره/ اندامش را به باد می سپارد.../» در حالی که در همین شعر (5) شاعر، واقعگرایانه و صمیمی سخن گفته و ناهنجاری ها را در جهان معاصر نشان داده است: «... روزی ابریشم و طلا سوغات مسافران بود/ امروز انسان جنگ را هدیه می دهد.../» و «تا انگشتی نباشد/ هیچ تفنگی شلیک نمی شود.» بازتاب ایستادن شاعر برارزش های انسانی، بعد دیگری از پیغام شاعرانه اوست. آنچه شعرهای او را جذاب کرده است، نه بدبینی و پوچ انگاری روشنفکرانه که در لایه هایی از شعرهایش به چشم می خورد؛ بلکه دلسوزی ها و دغدغه های انساندوستانه اوست: «... دوست دارم آن قدر باران ببارد/ تا خون توی رگ هایمان را بشوید/ تا تمام گلوله ها/ دست خالی برگردند/ بدون قطره سرخی...». اگر شعر درواقع شعر باشد،می ماند. ماندگاری شاعر با ماندن شعر او مصداق پیدا می کند. آوای شعرهای این دفتر یکنواخت نیست که ما را بیازارد. هر شعر با موضوعی خاص گسترش یافته و پژواک چند لایه ای را در لحن شعر به گوش ما می رساند.
روح شعرها به هیچ وجه خصوصی نیست. درست است که شاعر از پدر خود و لبخند او سخن گفته و او را سلطان مهربانی ها دانسته، درست است که شاعر، مادر خودرا مهر ماندگار نامیده، اما خواننده با فهم حس و تجربه گرایی زبان شاعر می تواند پدیده های اطراف خود را بهتر ببیند و کمتر به توهمات جهان بیمناک معاصر توجه کند. همذات پنداری خواننده با نمادهای شعر این شاعر بسیار آسان و ساده است. گویی هر شعر و هر موضوعی برای تغییر اندیشه و رفتار خواننده بیان شده است. وقتی شاعر می گوید: «... کسی به من فکر نمی کند/ نه شکار و نه شکارچی/ و حتی مسافران کشتی های غرق شده/ دل به مهربانی من نمی بندند...». آیا این «من»، همین انسان امروز نمی تواند باشد؟ انسانی که جهان صنعتی نوین معاصر، انسانیت را از او گرفته و به او فرصت نداده تا فهمی درست از هستی و وجود خود پیداکند؟ انسانی که فردیت بر تمام جنبه های زندگانی او سایه افکنده است و او با همزیستانش در شبکه تنازعی پیچیده، سرگردان، به دور از ستایش و سوگ همگان زندگی می کند و صدای مضطرب او برگردان هیچ واقعیت و انسانیتی نیست.
درگیری شاعر را با واقعیت های زندگانی اش در هر شعر به روشنی می توان احساس کرد و دید که چگونه آنها با تخیل شاعرانه و احساس لطیف هنری درآمیخته و حقیقتی را به نمایش گذاشته اند: «برای من اما تصمیم عجیبی است باران/ فکر کنم به کودکان پابرهنه و آواره/ یا چروک های چشم کشاورزان در حسرت باران/ ... به شاعرانی که زیر باران راه می روند/ و کلمات خشک می نویسند/ یا شاعرانی که در سرزمین های خشک می بارند.» آنجا که شاعر می گوید: «پدرم/ تمام میوه های جهان بوی تو را دارند/ تو را به چه تشبیه کنم؟ ... ای خشونت مهربان/ آهوان درونت را دوست دارم/ که چابک دور می شوند/ از پنجه های تیز کار، از رنج...»، پدر شاعر می تواند پدر همه انسان ها باشد؛ انسان هایی که مثل کوه های بلند در برابر باد و برف دشواری های زندگانی ایستاده اند.
پادشاهی که به مطالعه کتابهای عدل و انصاف علاقه داشت
شنبه 2 خرداد 1394 ساعت 15:50 شماره خبر: 1953309143417345213 173 بازدید
هامر پورگشتال، مورخ ترک در توصیف شاهعباس صفوی از زبان ابراهیمپاشا، وزیراعظم در کتاب «شاه عباس اول پادشاهی با درسهایی که باید فرا گرفت» مینویسد: از سفیر ایران پرسیدم آیا شاه عباس نیز مانند نیای خود دارای فضل و دانش است؟ چون سفیر تصدیق کرد وزیراعظم پرسید به مطالعه چه قسم از کتابها تمایل دارد؟ او پاسخ داد، «همیشه به مطالعه کتابهایی که از عدل و انصاف گفتگو میکنند، اشتغال میورزد.»
کتاب «شاه عباس اول پادشاهی با درسهایی که باید فرا گرفت» نوشته دکتر منوچهر پارسادوست به بررسی حکومت و سیاست خارجی این شاه صفوی میپردازد.
کتاب از هفت فصل تدوین شده که فصلهای آن عبارتند از «اوضاع عمومی عثمانی تا پیش از حمله شاه عباس و در زمان نبردها»، «رابطههای سیاسی شاه عباس با عثمانی پیش از حمله به آذربایجان»، «حمله شاه به عثمانی»، «حمله شاه عباس به بغداد»، «علتهای عدم تشکیل اتحادیه نظامی علیه عثمانی»، «رابطههای دیپلماسی شاه عباس اول با اسپانیا و پرتغال»، «تیره شدن رابطه ایران و اسپانیا»، پسگفتار و فهرست اعلام.
تاریخنگاری متملقانه؛ رسوخ ظلمپروری در اندیشه ایرانی
در پیشگفتار کتاب نویسنده با اشاره به دلایل حکمفرمایی استبداد در تاریخ حکومتهای ایران و تاثیر آن در شیوه تاریخنویسی مورخان مینویسد: «استقرار حاکمیت ترس بر فضای عمومی کشور که پیامد قهری حکومت استبدادی است از دو سو اثر برخی از مورخان را کممایه کرده است. آنها برای حفظ جان خویش ناگزیر در مواردی از بیان رویدادی دوری جستهاند، و زیانبخشتر با چابلوسی و تملق که پیامد اجتنابناپذیر حکومت استبدادی است به ستایش ظالم پرداختهاند و ظلمپروری و تحمل ظالم را در احساس و اندیشه ایرانی رسوخ دادهاند. زمان آن است که تاریخ ایران برای بهرهمندی هرچه بیشتر از تجربهها و درسهای آن دوبارهنویسی شود و تاریخ واقعی کشور، با تمام زیباییها و زشتیهای آن برای مردم ایران روشن گردد.»
در فصل نخست کتاب «اوضاع عمومی عثمانی تا پیش از حمله شاه عباس و در زمان نبردها» نویسنده سراغ موضوعاتی همچون «شاه عباس تسلیم عثمانی»، «عثمانی و پادشاهان ضعیف بر تخت پادشاهی»، «سلطان سلیم دوم»، «سلطان مراد سوم»، «سلطان محمدسوم»، «سلطان احمد اول»، «سلطان مصطفی اول و عثمان دوم»، «سلطان مصطفی اول، بار دوم»،«سلطان مرادچهارم»، «دخالت زنان حرمسرا در امور کشور»، «فساد اداری از هم گسیختگی امور»، «دوران سلطان سلیمان اول»، «دوران سلطان مرادسوم»، «دوران سلطان محمدسوم و سایر شاهان معاصر شاه عباس»، «فساد در واگذاری تیول»، «فساد عالمان دینی و قاضیان»، «بیدادگری حاکمان ایالتها و ولایتها»، «جنگ با امپراتوری اتریش و آلمان»، «پیمان صلح سیتواتوروک»، «دشمنی قزاقها با ترکان عثمانی»، «شورش جلالیها»، «دشمنی قزاقها با ترکان عثمانی»، «مرادپاشا و جلالیها»، «شورش سوارهنظام»، «سرکشیهای ینیچریها»، «شورش ابازه»، «ابازه و شاه عباس»، «پایان قیام ابازه»، «وضع نامساعد مالی»، «نارضایتی مردم»، نتیجهگیری: ضعف امپراتوری عثمانی» میرود.
«ینیچری» کلمه ترکی و به معنای سرباز جدید است، رسته این سربازان که نیروی زبده و جنگاور عثمانی بودند در 714 تشکیل شد، آنها نیروی پیادهنظام ویژه سلطان عثمانی بودند، نویسنده در بخشی از کتاب درباره شیوه شورش این سربازان آورده است: «ینیچریها برای دیگهای غذای خود اهمیت ویژه قایل بودند و در جنگها مراقب بودند که به دست دشمن نیفتد. آنها موقع شورش دیگهای غذای خود را برمیگرداندند و این نشانه عدمرضایت و گواه پافشاری آنها به انجام خواستههای خود بود. ینیچریها در تمام موقعی که شورش میکردند دیگهای غذای خود را وارونه میکردند.»
علاقهمندی شاه عباس به مطالعه کتابهایی در زمره عدل و انصاف
«رابطههای سیاسی شاه عباس با عثمانی پیش از حمله به آذربایجان» عنوان فصل دوم کتاب است که بخش عمدهای از این فصل به مکاتبات و رد و بدل کردن سفرا از سوی این شاه صفوی برای حفظ صلح بین ایران و عثمانی اختصاص دارد. بنابراین پارسادوست با اشاره به روابط شاه عباس با دربار عثمانی در زمان شاه مرادسوم آورده است: «هامر پورگشتال که کتاب ارزنده خود را با مطالعه کتابهای مورخان عثمانی تالیف کرده است به نکته شایان توجهی اشاره میکند. او مینویسد هنگامی که ذوالفقارخان با ابراهیم پاشا وزیراعظم ملاقات کرد او از سفیر ایران پرسید آیا شاه عباس نیز مانند نیای خود شاه تهماسب اول دارای فضل و دانش است؟ چون سفیر تصدیق دانش پادشاه خود را کرد وزیراعظم پرسید به مطالعه چه قسم از کتابها تمایل دارد؟ او پاسخ داد، «همیشه به مطالعه کتابهایی که از عدل و انصاف گفتگو میکنند اشتغال میورزد.»
در فصل سوم «حمله شاه به عثمانی» انگیزه شاه عباس را بازپس گرفتن سرزمینهای از دست داده، رفع تحقیر، انگیزه دینی، انگیزه بازرگانی، یقین داشتن به حمله عثمانی به ایران و احساس تنها نبودن ذکر شده و پس از حمله موفقیتآمیز به عثمانی، شاه درصدد برمیآید که به سرکوب شورشهای داخلی بپردازد از این رو درباره دستور شاه برای تعیین ساعت سعد برای حمله به تبریز میخوانیم: «اسکندربیگ مینویسد: نکته شگفتانگیز آن است که با وجود رعایت نهایت دقت در پنهان نگه داشتن مقصود شاه، در همان روزی که شاه تصمیم خود را به آگاهی شخصیتهای نزدیک و مورد اعتماد خود رساند، در تبریز مولانا صبوری منجم تبریزی برای ملاقات با وکیل پاشا که در دژ تبریز مانده بود به آن دژ رفت. وکیل پاشا از وی پرسش کرد که چرا در شهر شایع شده است که شاه عباس به تبریز خواهد آمد. او که مطلبی نشنیده بود پاسخ داد چنین شایعهای نیست. پس از لحظهای گفت وشنود چون دیوان حافظ در آنجا بود در این باب فال گرفته شد و این بیت آمد: عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ / بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است»
تصویر رودلف دوم بر سینه دیوار اتاق شاهعباس
«حمله شاه عباس به بغداد» در فصل چهارم با اشاره به تلاشها و نگرانیهای شاه درباره صلح بین امپراتوری اروپا و عثمانی آمده است: «رودلف دوم امپراتور مقتدر اروپا چون به جنگ با عثمانی پرداخته بود مورد علاقه شاه عباس بود و شاه عکس او را در اتاقش نصب کرده بود، وقتی که شاه آگاه شد دولت عثمانی خواستار صلح با رودلف دوم شده است نگران گردید و به نوشته ژرژتکتاندرفن دریابل، یکی از سفیران امپراتور به نام هاینریش فن لوگو در همان زمان به حضور شاه عباس رسید. شاه که نگران صلح میان امپراتور و عثمانی بود پس از چند روز به او اجازه بازگشت داد و مهدیقلیبیگ را نیز به عنوان سفیر خود همراه او کرد.»
در بخش دیگری درباره حضور پیترودلاواله در دربار شاهعباس و آشنایی وی با چندین زبان آمده است: «استفانو به علت ندانستن زبان فارسی روزهای سختی را در دربار شاه گذراند. او پس از آگاهی از حضور پیترودلاواله کاتولیک در نزدیکی خود به نزد وی رفت. اصیلزاده ایتالیایی مترجمی داشت که علاوه بر چند زبان، به زبان روسی نیز آشنایی داشت. او جزء هیات پرژانتاده به کشورهای روسیه به اروپا بود و دو سال در مسکو اقامت داشت. استفانو مقصود خود را از آمدن به نزد شاه که همکاری نظامی علیه ترکان عثمانی بود برای پیترودلاواله که او نیز همان نظر را داشت توضیح داد.»
پارسادوست در فصل پنجم کتاب با عنوان «علتهای عدم تشکیل اتحادیه نظامی علیه عثمانی» با وجود تلاشهای شاه عباس به تشریح دلایل شکل نگرفتن یک تشکیلات منسجم نظامی علیه امپراتوری عثمانی میپردازد و در توجیه بخشی از این ناکامی مینویسد: «توجه ویژه امپراتوری اسپانیا و پرتغال به قدرتیابی هلندیها و انگلیسیها در آسیا و تهدید جدی آنها برای مستملکات آن امپراتوری و سود سرشاری که در آن کشورها بهدست میآورد مانع از آن بود که امپراتوری اسپانیا به پیشنهاد شاه عباس برای نبرد با عثمانی اهمیت ویژهای قائل شود.»
نسخه خطی که در غارت جزیره هرمز از میان رفت!
«رابطههای دیپلماسی شاه عباس اول با اسپانیا و پرتغال» عنوان فصل ششم کتاب است که در بخشی از آن به تاریخچه بندر هرمز اشاره شده و آمده است: «درباره تاریخ شاهان این بندر و جزیره هرمز در خلیجفارس کتابی در کاخ پادشاه هرمز هنگام حمله شاه عباس به آن جزیره وجود داشت: پدر تیکسیرا از جهانگردان پرتغالی که در 1587م (996ه.ق سال دوم پادشاهی شاه عباس اول) از جزیره هرمز دیدن کرد، چون زبان پارسی را فراگرفته بود، خلاصه کتاب «تاریخ شاهان هرمز یا تورانشاه» را به پرتغالی و سپس به اسپانیایی ترجمه کرد. نسخه خطی پارسی تاریخ شاهانهرمز در دست نیست و احتمالا در حمله نیروهای شاه عباس و غارت جزیره هرمز از میان رفته است.»
در بخشی دیگری درباره نقش شاه عباس در برقراری روابط دیپلماتیک با کشورهای اروپایی میخوانیم: «دوران پادشاهی این شاه صفوی، از لحاظ رابطههای دیپلماسی ایران با بسیاری از کشورهای اروپا مانند امپراتوری آلمان، امپراتوری اسپانیا، روسیه لهستان، فرانسه، انگلستان، هلند و نیز پاپ رم در آسیا با عثمانی، ازبکستان و هندوستان برقرار گردید. مقایسه گستردگی و تداوم رابطه دیپلماسی این زمان با اقدامهای گاهگاهی گذشته، به خوبی آشکار میدارد که ایران مصمم به ایجاد ارتباط با جهان بوده است و شاه عباس را میتوان بنیانگذار دیپلماسی ایران دانست.»
اظهار نظر جهانگرد ایتالیایی، دلاواله که پنج سال در ایران اقامت داشت نیز درباره شاه عباس خواندنی است. وی با اشاره به برخی ویژگیهای شاه باسیاست صفوی مینویسد: «این مطالب را مینویسم تا مراتب عقل و درایت و سیاست شاه عباس را در نظر خود مجسم کنید. او همیشه نتیجهای را که خود میخواهد از صحبتهایش میگیرد و نسبت به دیگران در عین حال که اظهار خصوصیت و دوستی میکند از ابراز دشمنی نیز ابایی ندارد. وی طرف را ناراضی میکند و در عین حال او را راضی روانه میسازد؛ حرف گوش میکند ولی گاهی اصلا گوشش بدهکار نیست و خلاصه اینکه ضمن شوخی و مسخره به هیچکاری تن در نمیدهد مگر اینکه خودش آن را بخواهد و منافعش آن را ایجاب کرده باشد و تمام ظواهر دیگر مصنوعی است و نباید زیاد به آنها اعتماد کرد.»
شاه عباس: راه ایران برای سوداگران ترک باز است!
عنوان فصل پایانی کتاب «تیره شدن رابطه ایران و اسپانیا» است که مطالبی مانند «اختلاف شاهان اسپانیا و ایران»، «انگیزههای نبرد شاه عباس با اسپانیا و پرتغال»، «نگرانی مردم هرمز»، «نبرد دریایی جاسک»، «پرتغالیها و ساخت دژ در قشم»، «انگیزههای نگلیسیها برای همکاری نظامی با ایران»، «شرایط قرارداد ایران و شرکت هند شرقی»، «ایران و تصرف جزیره قشم»، «وضع جزیره هرمز و دژ آن هنگام حمله ایران»، «تسخیر جزیره هرمز»، «علتهای شکست پرتغالیها»، «شهر هرمز پس از جنگ»، «نتیجه جنگهای هرمز برای ایرانیان و انگلیسیها» و «پرتغالیها پس از جنگ هرمز» پرداخته است.
شاهعباس در نامهای به پرژانتاده، سفیر اسپانیا که از وی خواسته بود انگلیسیها را به ایران راه ندهد و با آنها مرواده نکند، مینویسد: «انگلیسیها مردم تربیت شده مؤدبی هستند که هیچگاه برخلاف من رفتاری نکردهاند. این قوم از جانب پادشاه خود به این دیار میآیند و میهمان منند. چگونه میتوانم ایشان را از کشورم برانم. راه ایران برای همه کس باز است و از هر کشوری مردم به این سرزمین سفر میکنند. من با آنکه با دولت عثمانی میجنگم راه ایران را برای سوداگران ترک هم نمیبندم. نتیجه جنگ هرمز برای شاه عباس رضایتبخش بود. او جزیره هرمز را که جزء خاک ایران میدانست به تصرف درآورد و از دخالت انگلیسیها در امور آن جلوگیری کرد. تمام درآمد گمرک جزیره هرمز متعلق به پرتغالیها بود و هیچ مبلغی به ایران پرداخت نمیشد با تغییر مرکز اصلی بازرگانی خلیجفارس دستکم نیمی از درآمد گمرک بندرعباس به ایران تعلق گرفت.»
درس تاریخ؛ تکیه بر منافع ملی در روابط با کشورهای خارجی
در پسگفتار کتاب پارسادوست درباره آموختن از تاریخ آورده است: «از تاریخ بیاموزیم و ما نیز در رابطه خود با کشورهای خارجی فقط به منافع ملی خویش بیندیشیم. تنها منافع ملی ماست که باید راهنمای ما در چگونگی برقراری رابطه با کشورهای خارجی باشد. از این دیدگاه هیچ کشوری دشمن دایمی ما و یا دوست دایمی ما نیست.»
چاپ نخست کتاب «شاه عباس اول پادشاهی با درسهایی که باید فراگرفت» نوشته منوچهر پارسادوست در 780 صفحه، شمارگان دوهزار نسخه و بهای 55 هزار تومان از سوی انتشارات سهامی انتشار روانه بازار کتاب شد.
منبع: خبرگزاری کتاب
برشهایی از کتاب «عتبات عالیات در روابط ایران و عثمانی قرن نوزدهم»
نقطه اتصال جامعه ایران و عثمانی
شنبه 2 خرداد 1394 ساعت 14:44 شماره خبر: 1953235577320884500 195 بازدید
سالانه تعداد بیشماری زائر از ایران برای زیارت این اماکن مقدس راهی آنجا میشدند که این خود منشأ پیامدهای فراوان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برای هر دو جامعه ایران و عثمانی بود
در مقدمه کتاب میخوانیم:
«سرزمین عتبات عالیات در عراق که شامل شهرهای شیعه نشین (نجف اشرف، کربلا، کاظمین، سامرا) است همواره از قرن شانزدهم تا زمان فروپاشی امپراطوری عثمانی به عنوان یکی از نقاط اتصال جامعه ایران و عثمانی و عنصری تأثیرگزار در مناسبات سیاسی دولتهای مزبور به شمار میآمد. وجود مقدسترین آرامگاههای شیعیان در عتبات عالیات موجب میشد نگاه مردم و دولت ایران همواره به این بخش از امپراطوری عثمانی بیش از سایر مناطق معطوف باشد.»
اگرچه تاکنون مقالات مختلفی از سوی محققان ترک و غیرترک درباره موضوع عراق شیعه قرن نوزدهم به نگارش درآمده اما قسمت اعظم آنها تنها بخشی از موضوع یعنی مسأله تشیع و گسترش آن در عراق پایان قرن نوزدهم را بررسی کرده و به تمامی ابعاد آن توجه نکردهاند. دیگر اینکه در این پژوهشها جایگاه دولت و جامعه ایرانی فراموش شده و از نقش عتبات عالیات در مناسبات ایران و عثمانی سخنی به میان نیامده است. سالانه تعداد بیشماری زائر از ایران برای زیارت این اماکن مقدس راهی آنجا میشدند که این خود منشأ پیامدهای فراوان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برای هر دو جامعه ایران و عثمانی بود. از سوی دیگر، موقعیت جغرافیایی این سرزمین، به عنوان کانون اصلی اقلیت شیعه در امپراتوری حنفی مذهب عثمانی، همجواری با ایران به عنوان مقتدرترین دولت شیعی، دوری از مرکز امپراتوری، حضور رهبران شیعه مذهب ایرانی، فعالیتهای مذهبی شیعیان، خودسری و سیاست بازیهای پاشاهای بغداد که چندان هم فرمانبری از استانبول نداشتند، چالشهایی را در روابط میان دولتین در سراسر قرن نوزدهم پدید آورد.»
منبع: رسول عربخانی،»عتبات عالیات در روابط ایران و عثمانی قرن نوزدهم» ، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و بنیاد پژوهشیهای اسلامی آستان قدس رضوی ، 1394
۱۱۶ ناشر از حضور در نمایشگاه کتاب ۹۵ محروم شدند
رئیس هیئت رسیدگی به تخلفات ناشران با اشاره به صدور ۱۴۱ رأی در طول ۱۰ روز برگزاری نمایشگاه کتاب تهران، گفت: ۱۱۶ مورد از این آرا محرومیت از حضور در نمایشگاه سال آینده است.
همایون امیرزاده، رئیس هیئت رسیدگی به تخلفات ناشران شرکت کننده در بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران درباره تعداد آراء صادره برای متخلفان تا پایان این نمایشگاه گفت: در طول ۱۰ روز برگزاری نمایشگاه کتاب تهران ۱۴۱ رأی صادر شد که بر اساس آراء صادره در ۱۱۶ مورد، رأی به محرومیت از حضور در نمایشگاه سال آینده صادر شد.
وی با بیان اینکه محرومین از حضور در نمایشگاه کتاب تهران در سال ۱۳۹۵، ناشران غیرحرفه ای و جدا از قاطبه صنف نشر هستند، از ذکر اسامی این ۱۱۶ ناشر متخلف خودداری و در عین حال تاکید کرد: ما قصد انتشار اسامی این ناشران غیرحرفه ای را نداریم، اما همانگونه که امسال در راستای تجدیدنظر در خصوص ناشرانی که سال گذشته از حضور در نمایشگاه کتاب ۹۴ محروم شده بودند، اقدامی صورت نگرفت و این مساله باعث رضایتمندی صنف نشر شد، قصد داریم این مسیر را برای سال آینده هم ادامه دهیم.
رئیس هیئت رسیدگی به تخلفات ناشران افزود: امسال هیات رسیدگی به تخلفات ناشران بر مبنای گزارش ها و درخواست هایی که از سوی بخش های مختلف که مجری آن تشکل های نشر بودند، می رسید، اقدام به ورود به پرونده ها کرد. این کار، کار بسیار سنگینی بود که بدون هماهنگی و همکاری تشکل های نشر ممکن نمی شد.
امیرزاده گفت: تشکل های نشر با درک درست لزوم رعایت ناشران حرفه ای طی یک برنامه ریزی منسجم، بخش مهمی از ناشران غیرحرفه ای را که هر ساله با حضورشان موجب تضعیف حقوق هم صنفی هایشان می شدند، شناسایی کرد و مجموع آراء صادره حاصل همگرایی و وحدت رویه تشکل های صنفی نشر در برخورد با ناشران غیرحرفه ای بود.
وی با بیان اینکه ۹۵ درصد از آراء صادر شده ناظر بر عرضه و فروش کتاب سایر ناشران بود، افزود: این امر نشان دهنده این مساله است که ضرورت دارد که شیوه نامه ها و دستورالعمل ها در خصوص حضور ناشران در نمایشگاه کتاب مورد بازنگری جدی قرار گیرد تا عملا قبل از ورود به نمایشگاه، پالایش های اولیه صورت گیرد و تصمیم های اجتماعی ناشی و تاثیرات اجتماعی ناشی از صدور آراء کاهش پیدا کند.
رئیس هیئت رسیدگی به تخلفات ناشران گفت: طبیعتا نگاه معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و هیات رسیدگی به تخلفات ناشران، معطوف به همراهی با صنوف مرتبط بوده و هیات نسبت به گزارش های درستی که از سوی تشکل ها ارائه می شود، بی توجه نبوده است. (مهر)
کتاب اندیشه
دروغ / اراده آزاد
چرا نباید به دیگران دروغ بگوییم؟ آیا به این خاطر که دروغ یک گناه کبیره است؟ یا اینکه اساس و بنیان بدی دروغ چیز دیگری است؛ چیزی که باعث شده دروغ یک گناه شمرده شود؟
سام هریس در فصل نخست کتاب «دروغ / اراده آزاد»، به تحلیل مساله دروغ می پردازد؛ یعنی معضلی که بسیاری از ما در زندگی روزمره به آن مبتلا هستیم، هم دروغ می گوییم، و هم دروغ می شنویم. سام هریس در تحلیل بدی دروغ به یک مقوله بنیادین تاکید می کند: دروغ حسن ظن بین انسان ها را از بین می برد و در نتیجه آنها را نسبت به هم بی اعتماد می کند و به این سان شالوده روابط انسانی از میان می رود.
دروغ گفتن سر باز زدن از همکاری و مشارکت با دیگران است. دروغ، هم نشانه بی اعتمادی ما نسبت به دیگران است و هم عامل غیرقابل اعتماد بودن ما نزد دیگران. دروغ هم ناتوانی از فهم دیگران است، هم بی اشتیاقی به فهمیده شدن. دروغ گفتن، نوعی اجتناب از ایجاد رابطه با دیگر انسان هاست.
سام هریس در بخشی از این کتاب با عنوان «اعتماد» می نویسد: وقتی یک رو نیستی و معلوم هم می شود که یک رو و روراست نیستی، بقیه بندرت این را فراموش می کنند. البته می توانیم عذرخواهی کنیم و می توانیم مصمم شویم که در آینده رو راست تر باشیم. اما نمی توانیم آن حس بدی را که در ذهن دیگر افراد به جا گذاشته ایم، پاک کنیم. ما از سرزمین هرزِ شرمندگی و بلوای اجتماعی می توانیم فقط با پیروی از یک حکم اخلاقی دور بمانیم ... دروغ نگو! سام هریس بخش های مختلف فصل مربوط به دروغ را با مثال های جالبی پی می گیرد، به نحوی که مخاطب در بسیاری از مواردی که دروغ موجه شمرده می شود، به این نتیجه می رسد که توجیه دروغ حتی در این موارد هم کار آسانی نیست. فصل «دروغ» کتاب دروغ/ اراده آزاد دارای بخش های متعددی است که عنوان برخی از آنها عبارتند از: دروغ چیست؟ آییته صداقت، دو جور دروغ، دروغ های مصلحت آمیز، اعتماد، تحسین به اندازه، رازها، دروغ در موارد افراطی و حاد، محاسبه ذهنی، یک رویی و دروغ های بزرگ.
اراده آزاد عنوان فصل دوم کتاب هریس است. در این فصل این مساله که اعمال ما تا چه حد تحت اختیار و اراده آزاد ماست، مورد بررسی قرار گرفته است. نویسنده در این فصل به عواملی که اعمال ما را از کنترل و اختیار ما خارج می کنند، اشاره می کند. در بسیاری از موارد، ما دیگران را براحتی به خاطر اعمالشان محکوم می کنیم، اما اگر خود را در برابر این مساله قرار دهیم که اگر من واقعا جای او بودم، به نحوی که از زمان تولد تمام تجربیات او را در زندگی داشتم، آیا واقعا چنان عملی را مرتکب نمی شدم، دیگر براحتی افراد را سرزنش نمی کردیم. عنوان برخی از بخش های این فصل عبارتند از: منشأهای ناخودآگاه اراده، تغییر موضوع، علت و معلول، انتخاب ها، تلاش ها و نیت ها، مسئولیت اخلاقی و سیاست.
کتاب دروغ/ اراده آزاد نوشته سام هریس با ترجمه خشایار دیهیمی در حجم 138 صفحه و بها 8800 تومان توسط نشر گمان منتشر شده است.
با فریبا کلهر، داستاننویس و خالق قصههای یک دقیقهای
مستأجر ادبیات بزرگسال و صاحبخانه در ادبیات کودکم
فریبا کلهر به نسلی تعلق دارد که به قول خودش وقتی شروع به نوشتن کرد، نادیده گرفته شدن کسانی همچون او، رسم روزگار بود. او درباره روزهای سختی که بر خودش و هم نسلانش رفته است، میگوید: «اگر نبود حمایت یکی دو نفر آگاه و دلسوز، زیر آن همه تحقیر و به حساب نیاوردن، کاملا له میشدیم.» با همه این شرایط سخت، او فریبا کلهر است، یکی از چهرههای ادبیات کودک و نوجوان که البته حالا چند رمان بزرگسال هم در کارنامه ادبی خود ثبت کرده است.
فریبا کلهر فعالیت خود را از دهه 60 و با حضور در مجله های مربوط به ادبیات کودکان و نوجوانان آغاز کرد و سال ها سردبیری ماهنامه سروش کودکان را به عهده داشت. او یکی از معدود نویسندگان کودک و نوجوان است که موفق شده با کتاب «سوت فرمانروا» در سال ۱۳۶۸ ـ یعنی زمانی که فقط 28 سال داشت ـ برگزیده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شود. از این حیث کلهر تا امروز تنها کسی است که این جایزه را در این سن دریافت کرده است. این نویسنده اواخر دهه 80 طبع خود را در نوشتن داستان های بزرگسال هم آزمود و اوایل دهه 90 چند رمان بزرگسال از او منتشر شد. با این حال کلهر معتقد است در ادبیات کودک و نوجوان صاحب خانه و در ادبیات بزرگسال مستاجر است. قصه های یک دقیقه ای او الهام بخش بسیاری از نویسندگان در کوتاه نویسی و به کار گرفتن اشیا به عنوان شخصیت های داستانی بوده است. کلهر با نوشتن بیش از هزار قصه و بازنویسی، «بانوی هزار قصه» لقب گرفته است.
در بیست و هشتمین نمایشگاه کتاب تهران سه اثر از او عرضه شد. به همین مناسبت گفت وگویی با او ترتیب داده ایم.
در نمایشگاه کتاب امسال شاهد انتشار سه عنوان کتاب جدید در حوزه نوجوان از شما بودیم. درباره این سه کتاب و فضای داستانی آنها توضیح دهید.
دو عنوان از این سه عنوان جدید نیستند. «جزیره افسونگران» و «سنجاقکی نشسته بر کف استخر» قبلا در نشرهای دیگر چاپ شده اما به دلیل این که مدت ها از تمام شدن موجودی این دو کتاب گذشته بود و ناشرها چاپ مجدد نکرده بودند، تصمیم گرفتم آنها را در نشر فریبا دوباره چاپ کنم اما کتاب سوم یعنی «ولادیمیر می گوید:» چاپ اول است. رمان جزیره افسونگران یک رمان فانتزی است. عناصر و اسامی و کلا حال و هوای این رمان از اسطوره های ایرانی گرفته شده . رمان «سنجاقکی نشسته بر کف استخر» زندگی نامه داستانی شیخ شهاب الدین سهروردی است اما زندگی نامه ای که بیشتر مبتنی بر خیال پردازی است تا واقعیت. دلیلش هم مشخص است. اسناد و شواهدی وجود ندارد که به ما بگوید سهروردی چگونه زیسته است. رمان «ولادیمیر می گوید:» که مایلم بیشتر درباره اش حرف زده بشود برای اولین بار اواخر سال 93 چاپ شد و به موضوع مهاجرت می پردازد. در این رمان خانواده سه نفره ای بدون فکر و ارزیابی درست از توانایی هایشان به کانادا مهاجرت می کنند اما آنجا با مشکلات اقتصادی و به دنبالش مشکلات خانوادگی روبه رو می شوند. مادر خانواده به ایران بر می گردد اما پدر و دختر هشت نه ساله اش در کانادا می مانند. پدر تسلیم نمی شود و از آنجا که یک جورهایی فیلسوف است با کمک گرفتن از افکار و اندیشه های بزرگان راه های تازه ای را برای زنده ماندن در محیطی غریب با مشکلاتی جدید جستجو می کند. نهایتا پدر موفق می شود زندگی جدید و مناسبی را پی ریزی کند و بقیه ماجرا... قصه را دختر خانواده روایت می کند و ما مهاجرت را از دید او بررسی می کنیم.
بعد از انتشار چند رمان بزرگسال در اوایل دهه 90 باز هم به ادبیات کودکان و نوجوانان بازگشتید، علت این رجعت چیست؟
همیشه گفته ام که من در دنیای ادبیات کودک و نوجوان صاحبخانه ام و در دنیای ادبیات بزرگسال مستاجر و غریب. سال های زیادی برای کودکان و نوجوانان کار کرده ام و همیشه تلاش داشته ام رمز و رازها یا زیر و بم های نوشتن برای این گروه را پیدا کنم و خودم هم چیزی برآنها بیفزایم. حاصل کارم مشخص است. هرچند راضی کننده نیست اما خوشحالم که بیراهه نرفته ام. قصه های کوتاهم را دوست دارم. زمانی که آنها را تحت عنوان «قصه های یک دقیقه ای» نوشتم کمتر کسی از دوستان نویسنده این فرم نوشتن را می پسندید. رمان های نوجوانم را هم خیلی دوست دارم. بازنویسی ها، نوشته های علمی ساده برای کودکان و ده ها کار دیگر احساس خوبی به من می دهد. وقتی به گذشته برمی گردم و کارهایم را نگاه می کنم راضی ام. شاید کار فوق العاده ای انجام نداده باشم، اما خیلی جاها ردپای خودم را گذاشته ام، ردپایی که خاص خودم است. به جای این که پایم را جای پای دیگران بگذارم خودم جای پا ساختم و این راحت به دست نیامده است. من عمرم را در نوشتن برای کودکان و نوجوانان صرف کرده ام. می خواهم بگویم رجعتی در کار نبوده است. همیشه در خانه ادبیات کودک و نوجوان حاضر بوده ام. حالا اگر گاهی می روم توی ایوان و کمی هواخوری می کنم به این حساب نگذارید که شیفته ادبیات بزرگسال شده ام. ادبیات بزرگسال برایم تفنن است، اما ادبیات کودک و نوجوان ضرورت.
با توجه به این که شما را به عنوان یکی از نویسندگان موفق در حوزه کودکان و نوجوانان می شناسند، بازخورد مخاطبان از رمان های بزرگسال شما چطور بود؟ آیا به گونه ای بود که شما را از نوشتن در حوزه بزرگسال دلسرد کند یا برعکس، شما را ترغیب کرد؟
نمی توانم جواب قطعی به این سوال بدهم. خیلی ها رمان های بزرگسالم را دوست دارند، خیلی ها نه. منظورم از این خیلی ها کسانی هستند که با کتاب های کودک و نوجوان من بزرگ شده اند. «هوشمندان سیاره اوراک» برایشان نوستالژی شده یا در دنیای رمان های «دختر آینه پوش»، «سالومه و خرگوش»، «مرد سبز شش هزارساله»، «ابروهای جادویی کیوکیو» و... سیر کرده اند و لذت برده اند. خیلی از این مخاطب ها، رمان های بزرگسالم را با رمان های نوجوان مقایسه می کنند و دلسرد می شوند. آنها دنبال همان حس های نوجوانی در رمان بزرگسالم هستند. یک مقدار از این دلسرد شدن مخاطب برمی گردد به حال و هوایی که مخاطب نوجوان دیروز دیگر ندارد اما هستند کسانی که رمان های بزرگسالم را می پسندند و آنها را در ادامه همان رمان های نوجوانم می بینند. اینها و دلایل دیگری که جای گفتنش نیست خیلی وقت ها باعث می شود از این که اسمم را وارد ادبیات بزرگسال کرده ام، پشیمان بشوم اما خودم را دلداری می دهم که خیلی از نویسنده های دنیا از ادبیات کودک وارد ادبیات بزرگسال شده اند و بالعکس.
ایده های داستانتان را بخصوص در داستان های جدیدتان از کجا می آورید؟
سوژه یابی و نوشتن واقعا ربطی به محیط زندگی دارد؟ آن هم در دوره و زمانه ای که ارتباطات این قدر زیاد شده که شما اصلا احساس نمی کنی هزاران کیلومتر از ایران دور هستی. اگر این طور باشد هیچ نویسنده ای نباید از سرزمین مادری اش حرکت کند و جای دیگری زندگی کند در حالی که کم نبوده و نیستند نویسنده هایی که در کشور دیگری زندگی می کنند و حتی همان جا رشد کرده اند و بالیده اند. از طرف دیگر ارتباط من با ایران قطع نشده، مکررا به ایران سفر می کنم و همین باعث مزاح دوستان شده است. دوستی می گفت تو مثل اتوبوس های تجریش ـ راه آهن هی می روی و می آیی!
خیلی از سوژه ها و دیدگاه ها و زبان و شخصیت های داستانی ام در همین رفت و آمدها پیدا شده اند. بیشتر شخصیت های رمان «ولادیمیر می گوید:» در سفر تابستان 92 من به کانادا سروکله شان پیدا شد. ایده رمان بزرگسال «شروع یک زن» از نشستن روی نیمکتی در میدان کوچکی که جای رفت و آمد ایرانی ها و چینی هاست به ذهنم رسید. اتفاقا فکر می کنم سفر کردن و زندگی به سبک و شیوه من برای نوشتن نه تنها مانع و مخرب نبوده، بلکه ذهنیت مرا نسبت به دنیا و زندگی و مخاطب و کشورم گسترش داده است.
به نظر شما که از نزدیک با تجربه های جهانی در عرصه ادبیات کودک روبه رو هستید، ادبیات کودک ما امروز چه جایگاهی دارد، بخصوص که شما در گفت وگویی عنوان کرده بودید تا پیش از انقلاب ادبیات کودک به آن شکل وجود نداشت؟
طبیعی است که 40 سال پیش ادبیات کودک واقعا کودک باشد و تاتی تاتی کند. همین کودک مثل کودک انسان رشد کرده و بزرگ شده است. می خواهم بگویم این که ادبیات کودک چهل پنجاه سال قبل ضعیف بوده. بر اساس همان اندام های ضعیف است که امروز ادبیات کودک می تواند راه برود.
با وجود رشدی که اتفاق افتاده جایگاه ما در دنیا جایگاه قابل دفاعی نیست. دلایلش هم متعدد است. ادبیات کودک به شکل امروزی اش از غرب آمده است و ما هرچه می نویسیم در غرب تجربه شده و نمونه های متعددی دارد. برای همین هم هست که آنها افسانه های ما را می خواهند نه تالیف های امروزی ما را. ما قصه ها و داستان های آنها را مثل الگوی لباس گذاشته ایم جلویمان و ادبیاتی تولید کرده ایم و می کنیم که آنها خودشان بهتر و خالص ترش را دارند. پس چه لزومی دارد قصه های ما را بپسندند. کتاب هایی هست که نویسنده های مطرح کشورمان نوشته اند و جایزه هم گرفته اند و همه تعریف و تمجید کرده اند، اما نمونه های خارجی اش هم وجود دارد. جغدهای خوابالو، خرگوش های زبل، هزارپاهایی که هزار جفت کفش دارند یا ندارند، گوساله هایی که دنبال مادرشان می گردند، بچه میمون هایی که خوابشان نمی برد، پرنده های ترسو برای پرواز کردن، دخترهایی که لباس پسرانه می پوشند تا از مهلکه ای فرار کنند... اینها و هزاران موضوع و تیپ های داستانی به وفور در ادبیات دنیا هست. حالا اگر من قصه ای با همین شخصیت ها و دیدگاه ها بنویسم، چه لطفی برای آنها دارد؟ اخیرا نویسنده هایی تحت تاثیر ادبیات ترسناک در دیگر کشورها سعی کرده اند قصه های ترسناک بنویسند. خیلی خوب است که ما قصه های ترسناک خودمان را داشته باشیم، اما این که دیگران بیایند دنبال این قصه ها انتظار بی ثمری است. قصه هایی که حال و هوای بومی دارد، برایشان جالب است. همان اتفاقی که در سینما افتاده و فیلم هایی که به زعم آنها ذات کشور ما را نشان می دهد، مورد توجه شان قرار گرفته است.
برنامه ای برای ترجمه داستان هایتان به زبان های دیگر دارید؟
من برنامه ای ندارم. شاید آژانس های ادبی و مترجم ها برنامه ای داشته باشند. هر چند وقت یکبار کسی از جایی زنگ می زند و می گوید از فلان آژانس ادبی است و از من می خواهند سرنوشت بعضی کتاب هایم را به دستشان بسپارم. سال ها پیش این کار را کردم و آقایی با امضاهایی که از نویسنده ها گرفته بود از ارشاد کمک مالی گرفت که کارش را شروع کند، اما هرگز شروع نکرد ... از این ترفندها که بگذریم ساز و کار ترجمه کتاب در کشورهای دیگر آن چیزی نیست که ما فکر می کنیم. اگر کتابی در ایران سر و صدا کند حتما خارجی ها دنبالش می آیند، همان طور که در باره تعدادی از نویسنده های بزرگسال این اتفاق افتاده است. به هیچ وجه راه ورود کتاب های ایرانی به بازار جهانی این نیست که ناشرهای دولتی دست به کار بشوند. بهترین ها که نوشته بشود شاید بشود امیدوار بود که بیایند دنبالش. محدودیت موضوع، حق التالیف های ناچیز و پرداخت های بی ضابطه و رفتار نابرابر با نویسنده ها از مشکلاتی است که برخی ناشرها دارند. برای همین اولین وظیفه شان ایجاد محیطی امن برای نویسنده است. من هرگز از ناشرهای دولتی و غیردولتی انتظار نداشته ام کتاب هایم را ترجمه کنند و بفرستند آن ور آب. این کارها از وظایف ناشرها نیست. ناشرها مخصوصا دولتی ها باید کتاب با کیفیت از هر نظر چاپ کنند و با قیمتی مناسب وارد چرخه پخش کنند.
خوشحال می شویم که از سیر مطالعاتی خودتان هم برای خوانندگان بگویید.
سال هاست مطالعات من تحت تاثیر رمانی بوده که دارم می نویسم. روزگاری برای نوشتن رمان «پایان یک مرد» که انتشارات مرکز آن را چاپ کرده، در فلسفه غرق شده بودم و اسپینوزا می خواندم. برای نوشتن رمان نوجوان «مرد سبز شش هزار ساله» که بهترین رمان نوجوانی است که تا امروز نوشته ام و بعید می دانم بتوانم بهتر از آن بنویسم دنیای اسطوره های سومری و کلا بین النهرین را شناختم. برای نوشتن «ولادیمیر می گوید:» کلی درباره پانداها، سنگ های نیمه گران بها، کاج ها و مهاجرت مطالعه کردم و حتی ساخت زینت آلات بدل را یاد گرفتم. این روزها که دارم روی رمان بزرگسال بسیار عریض و طویلی کار می کنم مطالعه ام درباره آداب و رسوم شهرهای همدان و قم است به اضافه شناخت دوران مصدق و جنگ غزه و عکاسی جنگی. می خواهم بگویم خیلی کم پیش می آید که کتابی را بدون فکر کردن به این که چه استفاده ای در رمان می خواهم از آن بکنم، بخوانم و این هم خوب است، هم بد...
زنانی که داستان متولد می کنند
نگاهی به تاریخ ادبیات ایران نشان می دهد آن توفیقی را که زنان شاعر پس از قرن ها موفق شدند به دست بیاورند، زنان داستان نویس در کمتر از چند دهه تصاحب کردند. البته دلیل آن هم مشخص است: عمر داستان نویسی در ایران کلا به زور صد سال می شود.
با این حال نباید فراموش کنیم سده های بسیاری از شعر فارسی گذشت و با وجود بزرگانی مانند فردوسی، سعدی، حافظ، مولانا و خیام، نخستین بار که نامی آشنا از یک بانوی شاعر سر زبان ها افتاد، پروین اعتصامی. اما در داستان نویسی اگر ما محمدعلی جمالزاده را نخستین نویسنده ادبیات فارسی محسوب کنیم، کمتر از 50 سال بعد، نویسندگان زن وارد عرصه شدند. با این حال اگرچه از دهه های 30 و 40 به بعد با حضور نویسندگانی مانند سیمین دانشور نخستین آثار نویسندگان زن مطرح میشود، اما این آثار در مقابل آثار مردان داستان نویس آن طور که بایسته و شایسته بود، مورد اقبال عمومی و توجه روشنفکران قرار نمی گیرد.
بعد از پیروزی انقلاب و حتی به جرات می توان گفت تا دهه 70 شمسی، آنچه در تصور اغلب مردم از نویسندگان زن سراغ داشتیم، داستان های عوامانه، عاشقانه های زرد یا به تعبیری داستان های پاورقی بود. با هر عنوان یا لقبی که فارغ از ارزش گذاری به این داستان ها شود، نویسندگان زن را بیشتر با این داستان ها می شناختیم. در این عصر، فهیمه رحیمی و نسرین ثامنی یکه تازی می کردند.
اما بعد از این دوران بود که کم کم زنان داستان نویس، قابلیت های خود را رو کردند و یکی پس از دیگری وارد عرصه شدند. دیگر وقتی صحبت از ادبیات داستانی می شد، مردم تنها فهیمه رحیمی یا نسرین ثامنی را نمی شناختند. در آن فضا نویسندگانی چون سیمین دانشور تثبیت شده بودند. اما کم کم بانوان جدیدی هم وارد شده بودند.
یکی از این چهره ها منیژه آرمین است. اولین اثر او «سفر به اروند» (1367) است که رمانی جنگی است و داستان آوارگی یک خانواده خرمشهری را بازگو میکند. «راز لحظه ها» (1372)، «آن روز که عمه خورشید مرد» (1374)، «کیمیاگران نقش» (1377)، «بوی خاک» و «ای کاش گل سرخ نبود» (1381) و همین طور «شب و قلندر» (1381) از دیگر داستان های این نویسنده هستند.
یکی دیگر از موفق ترین نویسندگان این نسل، شیوا ارسطویی است. اولین اثر او داستان بلند «او را که دیدم زیبا شدم» (1372) است. او در رمان «نسخه اوّل» (1377) نسلی را نمایندگی میکند که گذشته خود را نگاه میکند و از آن میگذرد.
از چهره های دیگر بانوان نویسنده می توان به شهرنوش پارسیپور اشاره کرد که در سال 1324 به دنیا آمد. «طوبا و معنای شب» دومین رمان این نویسنده است که در سال 1367 به چاپ رسید و منجر به شهرت او شد.
اما یکی دیگر از این نویسندگان، فریبا کلهر است. اهمیت این نویسنده به این است که او را به عنوان «بانوی هزار قصه» می شناسند و تنها نویسنده ای از میان بانوان است که موفق شده جایزه کتاب سال را از آن خود کند. او یک رکورد دیگر هم دارد: این جایزه را در 28 سالگی دریافت کرده است.
اما بلوغ داستان نویسی بانوان در ادبیات فارسی را می توان در زویا پیرزاد دید. او در سال 1330 در آبادان به دنیا آمد. کتاب «مثل همه عصرها» (1370) اولین مجموعه داستان این نویسنده است. پیرزاد سپس «در طعم گس خرمالو» (1376) و «یک روز مانده به عید پاک» (1377) را انتشار داد. اولین رمان پیرزاد که یکی از مهم ترین رمان های تاریخ ادبیات ایران هم محسوب می شود «چراغها را من خاموش میکنم» (1380) است. «عادت میکنیم» دومین رمان پیرزاد (1383) است که این کتاب هم شهرت زیادی دارد.
از دیگر نویسندگان زن که در سال های بعد از انقلاب درخشیدند راضیه تجار است که سال 1326 در تهران به دنیا آمد. اولین مجموعه داستان او «نرگسها» (1368) است. تجار، نویسنده پرکاری است که از تجربههای فراموششده مینویسد و گاه تجربههای زندگی خودش را در قالبی احساسی به نمایش میگذارد.
سپیده شاملو متولد 1347 هم یکی دیگر از نویسندگانی است که توانست آبرویی برای نویسندگان زن جمع کند. اولین اثر او رمان «انگار گفته بودی لیلی» (1379) بود. «دستکش قرمز» (1381) دومین اثر و اولین مجموعه داستان سپیده شاملو است.
فریبا وفی هم از دیگر نویسندگانی است که در سال های اخیر درخشیده است. وفی سال 1341 در تبریز به دنیا آمد. نخستین مجموعه داستان او با نام «در عمق صحنه» سال 1375 به چاپ رسید. مجموعه دوم او «حتی وقتی میخندیم» در سال 1378 منتشر شد. «پرنده من» نخستین رمان این نویسنده است که در سال 1381 چاپ شد، سپس «ترلان» که سال 1383 منتشر شد.
از دیگر چهره های موفق میان نویسندگان زن، بلقیس سلیمانی ، زاده ۱۳۴۲ در کرمان است. کتاب های «بازی آخر بانو»، «بازی عروس و داماد» و «خاله بازی» از آثار اوست که همگی بیش از پنج بار تجدید چاپ شده اند.
به این فهرست می توان نویسندگان بسیاری را اضافه کرد. اما آنچه نمود ویژه دارد رشد چشمگیر نویسندگان زن است که امروز آثارشان فارغ از جنسیت با آثار نویسندگان مرد برابری می کند. از نظر اصول داستان نویسی، امروز زنان نویسنده آثاری می آفرینند که دارای کیفیت های لازم است و از نظر کمی هم آثار آنها کم نیست. در مصداق این حرف، همین بس که امروز به هر کدام از کلاس های داستان نویسی که بروید، با تعداد زیادی از نوقلمان زن مواجه می شوید که برای دست به قلم شدن، پرشور به نظر می رسند.
سجاد روشنی/ گروه فرهنگ و هنر
گونهشناسی کتابهای سینمایی
قلم، کاغذ، حرکت
تاریخ انتشار : سه شنبه 29 اردیبهشت 1394 ساعت 03:15 | شماره خبر : 1947379799440314418 تعداد بازدید: 41
شاید این تضاد جالبی باشد که ذات سینما تصویر است و ماندگاریاش در خلق تصاویر جذاب و نگاتیوهایی نمود دارد که آرشیو میشود، اما این قصه و داستان و روایت است که سینما را دیدنیتر میکند. قصههایی که بیش از تصویر و قبل از اینکه در قاب دوربین قرار بگیرد به وسیله قلمها خلق شده و روی کاغذ ثبت میشود!
رمان، ادبیات داستانی و نمایشی و در نهایت فیلمنامه ساختار و استخوانبندی سینما را میسازد و این منطق پیوند ناگسستنی بین کتاب و سینماست، بین کاغذ و ورق با دوربین! لذا از چند منظر میتوان به نسبت بین سینما و کتاب نگاه کرد و آنها را بر مبنای رویکرد شکل گرایی و ساختار گونهشناسی کرد.
در یک نگاه کلی میتوان کتابهای سینمایی را به سه گونه عمده تقسیم کرد؛ دسته اول کتابهای سینمایی که نسخه مکتوب فیلمنامه فیلمهای باارزش و مشهوری هستند که ساخته شدهاند. همیشه یکی از دلایل مهم موفقیت فیلمهای بزرگ و ماندگار تاریخ سینما فیلمنامههای آن بوده است. این یک سنت فرهنگی در اکثر کشورهای جهان است که فیلمنامههای موفق را در قالب کتاب یا کتابچه معرفی میکنند که میتوانند یک الگوی عملی فیلمنامهنویسی برای علاقهمندان این حوزه یا دانشجویان فیلمنامهنویسی باشد. در کشور ما بخشی از کتابهای سینمایی مربوط به همین فیلمنامههاست که آخرین آن فیلمنامههای اصغر فرهادی بود که مدتی پیش طی مراسمی رونمایی شد.
گونه دیگری از کتابهای سینمایی کتابهای تئوری و تاریخ سینماست که تامینکننده بخش عمدهای از کتابهای دانشگاهی ماست و برای نیاز دانشجویان رشته سینما و رشتههای مرتبط به نگارش درآمده است. مثلا نظریه فیلم، درک فیلم، فیلم به عنوان فیلم، سینما چیست، تئوریهای اساسی در نظریههای فیلم، هنر سینما، تاریخ سینما، تاریخ سینمای هنری و نمونههای دیگر از مصادیق اینگونه کتابها هستند؛ البته باید بین کتابهای تئوری و تاریخ سینما تفکیک قائل شد. دسته دوم به مباحث نظری و اصول فیلمسازی و زیباییشناسی آن میپردازد و همچنین به مرور و تحلیل تاریخ و رخدادهای سینمایی. مثلا تاریخ سینمای بورودل با ترجمه روبرت صافاریان از کتابهای مرجع در این زمینه است که فتاح محمدی، کتاب هنر سینمای همین نویسنده را که درباره اصول فیلمسازی است ترجمه کرده. جمال امید و مسعود مهرابی نیز از جمله نویسندگانی هستند که به تاریخ سینمای ایران پرداخته و کتابهای مجلدی در این زمینه منتشر کردند.
دسته سوم از کتابهای سینمایی را میتوان به مباحث بین رشتهای سینما نسبت داد. مثلا کتابهایی که در زمینه فلسفه سینما یا جامعهشناسی و روانشناسی سینما و کتابهایی از این دست نوشته شده است و در چند سال اخیر با توجه به گسترش علاقهمندان حوزههای دیگر به سینما و مباحث جدی که در این زمینه در جهان اندیشه و فرهنگ صورت گرفته، تعداد این گونه کتابها بیشتر هم شده است و اتفاقا به نظر میرسد که ما در این زمینه نیازمند به تحقیق و پژوهش بیشتری هستیم تا از طریق پیوند زدن دانش سینما با دانشهای دیگر بشری بویژه علوم انسانی به درک بهتر و عمیقتر از سینما و کارکردهای آن برسیم. مثلا مباحث مربوط به نشانهشناسی در سینما یا مطالعات فرهنگی در سینما از موضوعات جدید و جذابی است که عرصههای کمتر شناختهشدهای هم برای سینماگران ماست و هم اهالی هنر و فرهنگ و اندیشه.
بهنظر میرسد باید اینگونه را جدی گرفت تا سینمای ما از پشتوانههای تئوریک خوبی برخوردار شده و فصل مباحث جدید در مطالعات سینمایی ایران باز شود. حوزه مکتوب سینما میتواند با ایجاد بسترسازیهای لازم و حمایت از نویسندگان و ناشران به پویایی و دامن زدن به نظریهپردازی متفکران ایرانی در حوزه سینما کمک کند. مثلا پیوند بین ادبیات و سینما راهکاری است که در نهایت میتواند به تولید فیلمنامههای غنیتر کمک کند و هر چه در این زمینه کتابهای بیشتری چاپ شود و مناقشات و مناظره و مباحثههای بیشتری اتفاق بیفتد نتیجه و نفع آن به جیب صنعت سینمای ما میرود.
فارغ از این دستهبندی میتوان به گونههای دیگری هم از کتابهای سینمای کشور اشاره کرد. ترجمه آثار سینمایی بخشی از آنهاست که البته به نوعی برخی از گونههای سهگانه بالا را نیز در خود جای میدهد. واقعیت این است که دانش و مطالعات سینمایی در کشور ما بسیار جوان بوده و در ابتدای راه است. با وجود اتفاقات خوبی که در چند سال اخیر در حوزه تولید کتابهای سینمایی داشتیم هنوز هم منابع و مراجع کافی برای مطالعات سینمایی وجود ندارد و اگر تولیدات سینمایی را هم در نظر بگیرم مکتوبات سینمایی پا به پای آن رشد نکرده است. مثلا در یک دهه اخیر بر تعداد منتقدان و علاقهمندان نقد فیلم در جامعه ما افزوده شده یا مخاطبان جدی سینما بیشتر شده است، اما در حوزه نقد سینمایی و مبانی و نقد آن، کتابهای سینمایی از انگشتان دست هم کمتر است. شاید هنوز هم کتاب مبانی نقد مجید اسلامی مهمترین منبع در این حوزه باشد. چند سال پیش هم هوشنگ گلمکانی کتابی به نام «در کوچه سام» منتشر کرد که مجموعه نقدهای اوست همچنین مسعود فراستی همین کار را در کتاب «لذات نقد» انجام داده است. به غیر از این موارد، کتابهای دیگر سینمایی ما جمعآوری مصاحبهها یا زندگینامه یکی از کارگردانهای بزرگ در سینمای ایران بوده که زاون قوکاسیان دراین زمینه پیشروتر از بقیه بوده است.
متولیان سینمایی و فرهنگی ما باید به این نتیجه برسند که حتی عالم جذاب و جادوگرانه تصویر و سینما نیز بدون کاغذ و کتاب و آثار قلمی نمیتواند به کمال و تعالی خود دست یابد و چه بسا رشد صنعت سینمای ما به همان اندازهای که محتاج خلاقیت سینماگران است نیازمند فعالیت پژوهشگران سینمایی است که در کنار تولید فیلم در کشور به تولید کتابهای سینمایی برای درک بهتر فیلم دست بزنند. سینما به اندازه دوربینهایش به قلمهایی نیازمند است تا او را بنگارند.
سید رضا صائمی / جامجم
مَنمَنهای شاعر
هر شعر در آغاز، بر پایه احساس و اندیشه شاعرانه، بنا میشود. هر چه احساس و اندیشه شعری، نیرومندتر، نابتر و پویاتر باشد، آن شعر، ژرفتر و استوارتر خواهد بود.
وقتی شعر به مانند یک ساخت هنری پدیدار می شود و ازگردهمایی واژه ها، ترکیب ها و تعبیرهای شاعرانه شکل می گیرد، بیان کننده و روایتگر احساس و اندیشه شاعر می شود: «درهای دنیا را باز می کنی و/ می گذری/ بی دلهره/ اینها که به بستگی دلخوشند/ شب به شب/ تو را آه می کشند/ تا آخر دنیا کلی مانده است/ از هر جا که برگردی/ برایت نشان گذاشته ام/ همین لب ها/ که روی شیشه پنجره/ به امید آمدنت/ گل داده اند.» یکی از ویژگی های کیفی شعر کوتاه، بازگویی در یک مقطع زمانی خاص است؛ کوتاه گویی، توقف در لحظه و یادآوری خاطره، حدیث و سرگذشت نفس رنگارنگ و نشان دادن برشی از دگردیسی زمان و زمانه شاعر است.
شعرهای کتاب «گوشواره های گیلاسی» بیشتر در مقطع زمانی گذشته و حال، بازگویی شده اند. شاعر در جایی از دور شدن مخاطب خود یاد می کند و از زندگانی روزمره اش بی«او»، سخن می گوید: «آرام جان/ تقصیر من نبود/ نشانی انگشت های تو/ بر گیسوان گیتارت/ گمراهم کرد.» یا این جمله ها که برهه زمانی گذشته را تصویر کرده اند: «... هر بار که سرخوش یا ناخوش آمدی/ جای تکیه ات بر تنم را/ برگی به یادگار رویاندم/ نذر بازگشتنت/ که بازگشتنت را هیچ گاه/ امیدی نبود.»
شاعر در شعر، اندوه، تنهایی و غربت خود را به زبان ساده و بیشتر معمولی و محاوره ای، بیان کرده است و بدون توجه به ظرفیت عمومی زبان فارسی و کنش ذاتی واژه ها، بی تامل چنین گفته است: «می آیی خستگی هایت را هم بیاور/ خوابت که برد. می آیم/ تشنگی را بهانه می کنم!»
به یقین، این گونه بی توجهی به زبان و کارایی هنر، به سود شعر نیست. اگر شعر می خواهد دلتنگی های بومی یک زن را روایت کند، باید افزون بر الهام گرفتن از خاطره ها، غم ها و شادی های او، به اصول و دستور زبان و مبانی ساختاری کلام هنری خود نیز پایبند باشد و طوری سخن بگوید که زبان در روند شکل گیری شعر، صدمه نبیند و به بیانی، شعر در راستای بلندمرتبگی زبان و فرهنگ و نمایاندن توانایی های آنها باشد؛ این گونه، شعر می تواند از «نثر» بازنشناخته شود:
«حتی این جا / که انگار / دنیا / پشت آن پیچ / تمام شد ... یاد تو / کنارم نشسته بود / و / به حال دلم / می خندید.» چه چیز تازه ای در این عبارت ها می بینید؟ یا در شعر «25» همین دفتر می خوانیم: «اینجا زنی هست / زنی که کلماتش / لای سیم های خاردار قلبت / گیر می کند ... / شاید / که روزی / دلت آمد و / به جای درشتی / مهربانی آورد.»
هر چند خواننده در پایان هر شعر این مجموعه، به نسبت، به حسی و فکری می رسد و پیامی، هر چند ساده و کوتاه، دریافت می کند، اما ساختار کلی شعرها، بی ایهام نیست و پیوند زبانی واژه ها در دستور شعر، آشکار نمی شود: « یاد / چشمانت / فراموشی می آورد.» با این حال، پایان بندی های مناسب شعرها را نمی توان نادیده گرفت: «... تقصیر دانه های باران بود»، «... برای بوییدن بنفشه ها بیا ...»، «... همین است که/ تپش های قلبم / از / گام هایم / جلو می زنند / وقتی که در می گشایی.»
واقعیت گرایی شاعر را در شعرهای این مجموعه، انکار نمی کنیم، همان گونه که تخیل زنانه و زبان و اندیشه ساده شاعرانه اش را درک می کنیم. اما ظاهربینی و آسان گیری او را نمی پسندیم.
شاعر، گل ها، میوه ها و پدیده های دیگر طبیعی اطراف خود را دیده، اما درون و روان آنها را نکاویده است؛ کاری که باید هر شاعر و هنرمندی در برخورد با پدیده های حیاتش، انجام دهد. هستی و وجود، همین دیده ها نیست، همین رفتار ظاهری پدیده ها نیست. درون و درایت دیده ها و پدیده ها، مهم است. معنی «یاد» همین بازگویی و بازیابی درونی است و شاعر و هنرمند شایسته باید بتواند میان «بیرون» و «درون» معادله ای منطقی برقرار کند؛ ما این معادله رادر شعر زیر روشن نمی بینیم:
«عطر یک سیب کوچک/ عطر یک به بزرگ/ عطر چهار شاخه نرگس/ و.../ یاد عطر یک شال/ در دل شبی با عطر باران/ جاده لواسان.» با آن که هوشمندی شاعرانه ای در همنشینی واژه ها احساس می شود و ظرافت و ایجاز کلام شاعر، مشهود است، اما ژرفابینی و باطن گرایی در ساختار کلام او، در بیشتر شعرها، کمیاب است؛ البته این را در شعرهای شاعران جوان اکنون جامعه مان هم می بینیم. حقیقت این است که انسان امروز (و شاعر امروز نیز) متاسفانه نگاه باطن گرا، نسبت به پدیده های جهان هستی ندارد. به سخن ساده تر، شاعران جوان ما، هنرمندان تازه پای ما، راه باطن خود را گم کرده و در غوغای ظاهر زندگانی صنعتی روزگار خود، سرگردان مانده اند.
بیشتر شاعران امروز ما، پدیده های اطراف خود را دیده، صدای فریبنده طبیعت بیرون آنها را شنیده و کمتر به صدای درون و روح با عظمت آفرینش و وجود آنها، گوش داده اند. چرا؟ برای این که فقط با نگاه جزئی و زبان ساده حس گرا و سطحی با جهان هستی روبه رو شده اند. رمانتیسم و احساساتی شدن در شعرهای این دفتر فراگیر است و شاعر به جای معاینه و مکاشفه دنیای تو، به گردیدن در گردونه عطر یادها و خاطره های مالوف روزانه و پاسخ دادن به پرسش های عامیانه روزگار خود مشغول است: «... و با هم / باز به عطر آن شال سرمه ای / پناه می بریم»، «هرکس/ باید برای خودش / عطر یک شال سرمه ای/ داشته باشد...». تکرار عبارت ها و یادها در شعرهای این مجموعه، خسته کننده و مخل است، چرا که یکی از ویژگی های شعر کوتاه، ایجاز و اشاره است و شرح و بسط، جزو مبانی نثر به حساب می آید.
درست است که درونمایه شعرهای این دفتر، به نحوی، شیوه مرسوم زندگانی برخی زنان جامعه ما را نشان می دهد و گستره احساسی، عاطفی و فرهنگی متفاوتی را بازنمایی می کند، اما تاکید شاعر بر بعد احساسی ساده و نه خردگرایانه هنرمندانه، ما را در واکاوی عناصر بلاغی شعر، ناامید می گرداند. شاید این گفته شاعر که «آن قدر من پررنگ است که ما رنگ باخته/ تعلقی نیست که تعهدی پدید آورد.../ روزگار رنگ واژه ها را بد برده است.» بهتر بتواند نگرش کلی و خودآگاهی شاعر را نسبت به جهان هستی و الگوی زیستی اش، نشان دهد.
امید است شاعر «گوشواره های گیلاسی» با آموختن تجربه های بیشتر (در زبان، اندیشه و تخیل شاعرانه)، به دور از موضوع های تکراری، با گزینش مولفه های منطقی زنانه در شعرهایش، بوطیقایی نو به وجود آورد و خواننده را به درک بهتر و شناخت کامل تری در قلمرو شعر و ادب فارسی برساند، این گونه، او می تواند با محتوا و موضوع های تازه، بر غنای زبان و توانایی های فرهنگ و دانش ادبی میهن خود بیفزاید.
عبدالحسین موحد / جام جم
با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی
سامانه جامع الکترونیک در نمایشگاه کتاب رونمایی شد
سامانه جامع الکترونیک نمایشگاه کتاب تهران با حضور علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و رییس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء رونمایی شد.
در مراسم رونمایی از سامانه جامع الکترونیک نمایشگاه کتاب همچنین بابک دربیکی مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حجت الاسلام مرتضی واعظ جوادی آملی و سیدعباس صالحی در سرای اهل قلم حضور داشتند.
رئیس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا در آیین رونمایی از این سامانه گفت: کتاب جهانی است و برای همه انسان هاست. باید تولید اندیشه و تفکر مبتنی بر آن باشد. به همین دلیل استاد جوادی آملی نگاه خاصی به کتاب دارند.
حجت الاسلام واعظ جوادی آملی افزود: نگاه وحدت آمیز و جهانی این عالم دینی در کتب و آثارش پیداست.
وی گفت: ما باید این فضا را برای کسانی که در حوزه جهانی اندیشه می اندیشند باز کنیم. ایران سرزمینی کهن است و در همه ابواب مانند فرهنگ، هنر، دانش، فلسفه، عرفان و کلام نقش موثری دارد. جهان باید این ذخیره انسانی و الهی را بهتر بشناسد اما ما از ابزار ارائه این اندیشه و ابواب فاصله داریم و اندیشمندان ما که با این ابزار آشنا هستند باید نسبت به این موضوع توجه ویژه ای کنند تا جهان بیشتر با این افراد آشنا شود.
رئیس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء افزود: گامی که مرکز بین المللی اسراء برداشته این است که همه ناشران و اصحاب علم و فرهنگ از درگاه عمیق آن با جهان ارتباط پیدا می کنند و آراء خود را به جهانیان می نمایانند. ما با وجود داشتن اندیشه و افکار از ابزار ارائه آنها بی بهره ایم و باید این گام توسط اهالی فن برداشته شود.
بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران روز شنبه (فردا) در مصلی امام خمینی(ره) به کار خود پایان می دهد.(ایرنا)
حاشیهنگاری بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب
نیم روز در شبستان
حالا دیگر بازدید هر ساله رهبری از نمایشگاه تبدیل به یکی از آیینها و مناسک فرهنگی جمهوری اسلامی شده؛ کانّه انتخابات که اگر انجام نشود، خیلیها پی دلیلش میروند و بازار حرف و حدیثها را داغ میکند. بازدید امسال هم از این قاعده مستثنا نبود و از همان روزهای ابتدایی نمایشگاه روی آن سایه انداخته بود. اعلام رئیس دفتر رهبری اما به همه حرف و حدیثها پایان داد. مصلا همان مکانی است که بعد از 2 دهه هنوز آماده بهرهبرداری نشده و فعلا در آن نمایشگاه برگزار میشود!
برنامه بازدید امسال از ضلع شمال شرقی شبستان شروع شد. مساله ای که به گمانم دلیلش بیشتر به نظم تشریفات ورود و خروج از شبستان و سهل الوصول بودن این مسیر برمی گشت و ایضاً بزرگی غرفه ها! راسته راهروی اصلی شبستان هم همینجاست که از سوره مهر و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) در آن بساط کرده اند تا نشر نی و چشمه و امثالهم. بازدید از غرفه نشر نی شروع می شود که غرفه نخست است. لابه لای هیات همراه، چهره علی جنتی وزیر ارشاد و عباس صالحی معاون فرهنگی اش جا به جا می آید توی چشم. ناشران را اگر فاکتور بگیریم، میزبان اصلی اینهایند. به رسم مألوف، مکث رهبری روی رمان و ادبیات بیشتر است. «غرور و تعصب» جین آستین را برمی دارند و تورقی می کنند و بعد هم اشاره می کنند به دیگر آثار آستین: «اینها ترجمه نشده بود! درست است؟!» پرسشی که با تایید مدیر انتشارات همراه می شود. بخش علوم اجتماعی و سیاسی هم از نگاه آقا دور نمیماند، گویا به دنبال یافتن نکته ای هستند:
- این ترجمه ها را خودتان پیشنهاد می دهید یا مترجم؟
- عموماً از طرف خودمان است ولی بعضاً مترجم ها هم پیشنهاد می دهند.
نگاه آقا که روی کتاب ها لغزیده بود دوباره برمی گردد سمت ناشر:
- شما خودتان چطور انتخاب می کنید؟
- ارزیابی می کنیم. کمیته ای داریم که کتاب های مناسب را بر مبنای سیلابس دانشگاه ها انتخاب و پیشنهاد می کنند.
چهره جنتی، وزیر ارشاد دوباره می آید توی کادر اطرافیان نزدیک رهبر. ناشر هم کنارشان ایستاده. آقا چشم ریز می کنند روی عناوین! دست می برند و دانشنامه قطور روابط بین الملل و سیاست جهان را برمی دارند و تورقی می کنند. من اما می روم در بحر اندیشه میراث نظام فقهی هزار ساله شیعه که حالا یکی از فقهایش، بیش از 2 دهه است مهم ترین نظام سیاسی خاورمیانه را به سلامت از گرداب های منطقه ای و بین المللی عبور می دهد بدون اتکا به عقبه نظری و تئوریک آکادمی های علوم سیاسی و روابط بین الملل داخلی و خارجی! دروغ نگویم همیشه هم در بحران ها دلم به این معرفت درون زا خوش است. ناشر مشغول توضیح مجدد می شود: «یک اثر مطالعات انتقادی هم داشته ایم که راجع به جهان پس از آمریکاست!» آقا دقیق می شوند و رو می گردانند سمت مدیر انتشارات: «کدام است؟!» ناشر نزدیک می شود و کتاب را تقدیم می کند. وزیر ارشاد حالا دیگر کاملا کنار آقا ایستاده. ناشر سمت راست و وزیر سمت چپ و آقا در میان این دو نفر دارند جهان پس از آمریکا را ورق می زنند. شناسنامه کتاب را از نظر می گذرانند. صدای شاتر دوربین ها هم فضا را پر کرده است. در نهایت هم کتاب را تحویل می دهند و تشکر و خداحافظی از مسؤولان غرفه. ترافیک مسؤولان، سنگین شده است.
غرفه بعدی نشر چشمه است. آقا دوری می زنند توی غرفه و بدون توقف یا مکث یا دست بردن به کتابی، از جلوی عناوین میگذرند. هنگام گذشتن از جلوی کتابی که تصویر سپانلو روی جلدش است، زمزمه ای میان بعضی ها درمی گیرد که اسم سپانلو را از میان زمزمه ها تشخیص می دهم. صحبت های درگوشی بی ارتباط نیست با فوتش که همین چند روز قبل بوده. موقع بیرون آمدن از غرفه، مدیر انتشارات خودش را می رساند به آقا و بعد از سلام و علیک، از کتاب های چاپ جدید می گوید: «حاج آقا! کتاب های جدید را چیده بودم روی میز وسط که ببینید ولی عبور کردید!» آقا به حکم ادب بازمیگردند و نگاهی به عناوین چیده شده روی میز می اندازند که وسط غرفه بوده. نیم نگاهی و بعد هم عزم خروج کردن که دوباره هنگام خروج، مدیر انتشارات آقا را صدا می زند. آقا باز می گردند: «دیوان عطاری چاپ کرده ایم که جدید است! اجازه می دهید تقدیم کنیم؟!» آقا مکثی می کنند. از مصحح دیوان می پرسند. ناشر پاسخ میدهد. جمع ساکت است. مدیر نشر دوباره درخواستش را تکرار می کند: «تقدیم کنیم؟!» آقا مکثی می کنند و سری تکان می دهند و به حکم ادب می گویند: «خب بدهید!» ناشر می رود داخل و آقا هم می آید بیرون و به بازدید چند دقیقه ای خود پایان می دهد.
دنباله ترافیک انسانی سنگین تر شده و این را می شود از روی هاله جمعیت همراه، هنگام بیرون آمدن از غرفه هم فهمید!
غرفه های نشر مرکز و قطره هم در راسته سالن اصلی شبستان هستند و طبعاً در مسیر بازدید. در نشر مرکز، آقا حال و احوالی می کنند با یکی از غرفه داران که بازماندگان یکی از چهره های قدیمی است و در ادامه با عباس صالحی معاون ارشاد - که مشهدی است - گعده شان می گیرد درباره رجال قدیمی نشر! 2 همشهری قدیمی رفته اند توی حال و هوای ناشران دهه های 30 و 40 و 50! لابه لای صحبت ها، اسم مرحوم علمی و خاندانش هم به میان می آید.
عالی ترین مقام کشور دارند با معاون فرهنگی فرهنگی ترین وزارتخانه کابینه، راجع به چهره های فرهنگی سخن می گویند و اهالی نشر و از خیلی هایشان حتی اطلاعات دقیق و جزئی دارند و بعضا حشر و نشر! در غرفه نشر قطره هم مکث بیشتر روی رمان و ادبیات است.
بخش نمایشنامه ها هم بی نصیب نمی ماند؛ توقفی و سوال و جوابی از غرفه داران درباره میزان فروش این دسته از کتاب ها و ایضاً مخاطبان شان. مساله ای که در غرفه نشر نی هم تکرار شده بود. هنگام بیرون آمدن از غرفه و دوشادوش شدن دوباره وزیر ارشاد با آقا اما علتش را می فهمم، آقا از چند گزارش ناراحت کننده در رابطه با وضعیت نمایش که به دستشان رسیده نکاتی را بیان می کنند. وزیر پاسخی می دهد به نشانه پیگیری و در ادامه هم تا رسیدن به غرفه بعدی، گزارش کوتاهی می دهد که خودش و مجموعه تحت مسؤولیتش موضوع را پیگیری خواهند کرد!
بین جابه جایی در غرفه ها، فرصت خوبی است که چشم بچرخانم میان هاله جمعیت و بروم توی نخ مسؤولان. علیرضا مختارپور دبیرکل نهاد کتابخانه های عمومی و حجت الاسلام رشاد رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی را هم می بینم. هوای شبستان کمی دم برداشته، ازدحام جمعیت هم به آن دامن زده! هیات به غرفه سوره مهر که می رسد، محسن مومنی حوزه و محمد حمزه زاده سوره به استقبال می آیند. جمع، صلواتی چاق می کند. فضا، آشکارا عوض شده. ارشادی ها حالا کمی عقب نشینی می کنند و حوزه ای ها میآیند توی کادر! آقا از یک گوشه شروع می کنند به بازدید و مسؤول غرفه هم مشغول توضیح است. به کتاب های خاطرات شفاهی جنگ و بخش هایی از آن که مربوط به رزمندگان ارتشی است، می رسند، مکثی می کنند و توضیحات مومنی هم جالب توجه تر می شود: «در راستای فرمایشات حضرتعالی کتاب هایی هم درباره ارتشی ها و خلبان ها کار شده است. الحمدلله هم استقبال از کتاب ها خوب بوده و هم استقبال خلبان ها!» در ادامه هم اشاره می کند به «ستاره های نبرد هوایی» و «تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر» به عنوان 2 نمونه ای که در این راستا بوده اند!
...و من ناگهان گره ذهنی ام باز می شود که گرای قضیه از کجا آب خورده که ارتش و نیروی هوایی و خلبان ها در این سال های اخیر شده اند محل توجه جایی مثل سوره که ناشر تخصصی دفاع مقدس است و این خود تلنگری است از دقت و حساسیت شخص اول مملکت نسبت به واقعیات جنگ که تمام و کمال گفته شود آنگونه که واقعاً بوده، بدون از قلم افتادن نام کسی یا چیزی! آنگاه هم احساس کنند که از سازمان های عریض و طویل، کاری برنمی آید، خود شخصاً وارد می شوند و شاید اگر توصیه ایشان نبود، این کتاب ها هم الان وجود خارجی نداشت! یاد جلسه با یکی از فرماندهان می افتم که از سوز دل، با یکی از رفقای شفیق بلند شدیم رفتیم ستاد مشترک ارتش و از اهمیت و ضرورت و حیاتی بودن آنچه گفتیم که در سینه ارتشی ها از روزهای جنگ بر جای مانده و اینکه حاضریم کنار کار خودمان، رایگان برایشان کار کنیم. جناب فرمانده هم انصافا خوب گوش کرد و قول همکاری دارد. هر چند درخواست مان لای پرونده بازی و کاغذبازی گم شد و چندی بعد هم با عوض شدن فرمانده مزبور، همه چیز به تاریخ پیوست. من اما هنوز جوش آن اسرار را می خوردم که با شهادت یا درگذشت هر یک از این افسران، زیر خاک می رود. آخر سر هم مجبور شدیم خودمان در حد وسع مان آستین بالا بزنیم. حالا چقدر خوب است که می فهمم خیلی پیش از ما یکی گرای این قبیله را به سوره داده!
کنار صلوات چاق کردن، نهضت چفیه گرفتن هم رسما از سوره استارت می خورد و اولین و حتی به نظرم دومین و سومین چفیه در سوره به تبرک گرفته می شود. غرفه های ققنوس، ثالث، نگاه، صدرا، موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) هم یک به یک بازدید می شوند و رهبر به فراخور هر یک، سخنی می گویند و مطلبی. در غرفه موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره)، حمید انصاری مشغول ارائه کارنامه آثار است و می رسد به بحث نظریه پردازی درباره انقلاب که سعی کرده ایم در راستای صحبتهای شما درباره انقلاب، بحث های نظریه پردازی و امثالهم را ترویج دهیم و الخ! آقا سوای موضوع، نخ صحبت را می کشانند به افراد که: «آدمهایی باید در این حوزه به کار گرفته شوند که هم فکرشان کار کند و هم دل شان با انقلاب باشد؛ اینها هستند که باید بنشینند و راجع به انقلاب صحبت کنند». انصاری و جنتی وزیر ارشاد تایید می کنند.
حضور در غرفه انتشارات سخن و هم سخن شدن با یکی از غرفه داران هم فضا را عوض می کند: «آقای علی اصغر علمی شما هستید؟!» غرفه دار جواب مثبت می دهد. گل از گل آقا می شکفد: «کارهایتان خیلی خوب است! محبت می کنید و همیشه هم برای من می فرستید و من هم می بینم و استفاده می کنم!» بعد هم سراغ باقی خاندان علمی را می گیرند. مدیر انتشارات هم که جد اندر جدش ناشر بوده اند، صحبت را می کشاند به یک کتاب چاپ سنگی که پدر پدر بزرگش چاپ کرده بوده و البته اجازه ورودش به مصلا را نداده اند. آقا لبخندی می زنند و یادی می کنند از یکی از کتاب های چاپ سنگی که سابقا همین جناب علمی برایش فرستاده بوده! صالحی معاون فرهنگی هم وارد بحث می شود و دوباره گعده مشهدی ها و رجال نشر، داغ می شود. صالحی از سرمایه اجتماعی نشر می گوید و دینی که خاندان علمی طی یکی دو قرن گذشته بر گردن نشر دارند و رهبر از نسل فرهنگی این خاندان می گویند و اینکه پدر و عموهای جناب علمی فعلی، نسل سوم این خاندان فرهنگی هستند و پدرشان هم آن علمی معروف! تشکر از پرکاری سخن هم حُسن ختام بازدید از غرفه سخن می شود.
در غرفه صدرا، نوه شهید مطهری به استقبال می آید و از چاپ های جدید آثار استاد شهید می گوید؛ آقا در پایان بازدید می گویند سلام به مادربزرگ برسانید. این سلام رساندن ها بعداً در چند جای دیگر نمایشگاه نیز تکرار می شود؛ در غرفه طرحی برای فردا، سلام به آقای رحیم پورازغدی، در غرفه شهید زینالدین سلام به همسر شهید و... .
غرفه فرهنگ معاصر و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی هم مقاصد بعدی هستند. روز به نیمه خودش رسیده و گرما و دَم هوا به مرور زیاد می شود. روی همین حساب هم هست که غرفه باز و نسبتا بزرگ پژوهشگاه، مجالی فراهم می آورد برای دمی نشستن و سخن گفتن و چای نوشیدن و استراحت! ایضاً فرصتی مغتنم برای صالحی
ـ که رئیس نمایشگاه هم محسوب می شود ـ برای ارائه گزارشی از وضعیت این دوره نمایشگاه و ناشران و بازدیدکنندگان و امثالهم!
نَفَس جمع و هیات همراه که سر جایش می آید، آقا دوباره بر می خیزند. برنامه کشیده می شود به راهروهای کوچک درون شبستان. حالا دیگر هر ناشر و کتابی پیش روی آقاست؛ از دفاع مقدس و روانشناسی عمومی و کتاب های تربیتی و کُردی گرفته تا آشپزی و طب گیاهی و تغذیه و زیبایی پوست! توقف ها البته جلوی بعضی ها بیشتر است؛ انتشارات صریر، شهرستان ادب و شهید ابراهیم هادی و مجمع ناشران انقلاب اسلامی و بعضی ناشران شهرستانی و طرحی برای فردا مشمول این قاعده اند.
جلوی یکی از ناشران مازندرانی، خانم غرفه دار جلو می آید و بعد از حال و احوال، یاد بازدید 12 سال قبل را می کند و ذکر این نکته که آن زمان هم موفق شده اند به دیدار و آقا از غرفه شان بازدید کرده و الخ! هوا گرم تر شده! صدای قرآن هم بلند شده. نوید نزدیکی اذان است. آرام آرام قطرات عرق هم روی پیشانی ها خودنمایی می کند. آقا مشغول صحبت با خانم غرفه دار هستند و از حوزه کاریاش می پرسند. او مشتاقانه پاسخ می دهد. نهضت چفیه گرفتن - که در دیدارهای رهبری دیگر تبدیل به مناسک و آیین شده است - با شدت و حدت بیشتری ادامه دارد تا جایی که دیگر کف گیر چفیه هایی که دفتر رهبری با خود به همراه آورده به ته دیگ می خورد.
نوای قرآن پیچیده در فضای مصلا! قدم های آقا تندتر شده، 70 غرفه را در 2 ساعت و نیم بازدید کرده اند. از زمان و مکان جدا می شوم. سوار امواج ذهن می شوم و سیر می کنم در تصورات و افکار و اندیشه ها! تجربه ها و مشاهدات برنامه هایی که همراه رهبر در این سال ها رفته ام توی ذهنم چرخ می خورد و دوباره آن فرضیه قبلی جان می گیرد. از گوشههای ذهنم قد می کشد و بالا می آید. ولایت در این دیار بیش و پیش از آنکه یک مفهوم خشک فقهی یا سیاسی باشد، یک مفهوم اجتماعی است که در نسبت با جامعه اسلامی تعریف می شود. رهبر در جامعه اسلامی فصل مشترک اقشار مختلف اجتماعی ا ست. شاید خیلی از اینها در حالتی عادی با رهبر نسبتی نداشته باشند اما رهبر قطعا با آنان نسبت دارد. صدای اذان پر می کشد در شبستان! زمان نماز فرا رسیده...(وطن امروز)
- هر آدمی ، به اندازه کوششی که می کند ، از داشته های گیتی بهره می برد . حکیم ارد بزرگ
- پشیمانی ، اولین گام برای پوزش است . حکیم ارد بزرگ
- کسی که گذشت و بخشش در درونش نیست ، تنها نام آدم را بر خود دارد . حکیم ارد بزرگ
- برآیند داشتن خرد ، بینایی و پرواز بیشتر فکر و اندیشه است . حکیم ارد بزرگ
- رفتار
آدمیان در اینترنت ، بسیار انسانی تر از فضای واقعی است ، چرا که بی هیچ
چشم داشتی یکدیگر را می ستایند (لایک می کنند) و به هم مهر می ورزند . حکیم
ارد بزرگ
- آدمیان خونریز ، از همه ترسوتر هستند . حکیم ارد بزرگ
http://sokhanan-bozorgan.pops.tv/t220-topic