تب سریالهای دهه 60
تاریخ انتشار : چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 19:09 | شماره خبر : 1979769994216215090 تعداد بازدید: 334
فرق و فاصله بسیار است میان بیننده امروزی که با هزار فوت و فن باید کاری کنی که برای دقایقی هم که شده دست از کارش بردارد، جذب اثر تو شود و تازه، با همه این حرفها چهار پنج دقیقه بعد – اگر هم نخواهد با کسی از طریق گوشی موبایل خود صحبت کند ـ فیل نگاه و ذهنش هوای هندوستانِ دیگر چیزهای دم دست در وایبر و تلگرام و شبکههای پرشمار فارسی و بیگانهزبانِ ماهوارهای را نکند.
در دهه 60 از این همه خوراکی لذیذ یا غیر مطبوع دم دست و حاضر و آماده خبری نبود. باید یک هفته صبر میکردی تا ـ مثلا ـ مسابقه هشیار و بیداری چیزی عایدت میشد و پشت سرش هم کلی بیبرنامگی و خماری بود...! چیزهایی مثل اخبار شبکه سراسری و فیلمهای مستند حیات وحش و سیاسی و غیرسیاسی که از علاقههای ما کوچکترها به دور بود، تازه، جدای از برنامه بدون بیننده «برفک» که ابتدای دهه 60 چیزی حدود دو سوم از 24 ساعت را پر میکرد. به این معنا که هر دو شبکه موجود (اول و دوم) در آن زمان فقط حدود هشت ساعت از شبانهروز را برنامه پخش میکردند. در این میان عدهای هم بودند که فکر میکردند خیلی بامزهاند و با تولید و بازگو کردن چنین لطیفههایی نمک روی زخم ما میپاشیدند: «هیچ میدونی اسم فیلم سینمایی امشب چیه؟»
ـ امشب؟! خب، اصلاً مگه تلویزیون قراره فیلم نشون بده؟ مگه پنجشنبه یا جمعه است؟!
ـ نه، ولی اعلام کردن فیلم نشون میدن... ساعت 12 شب...
ـ راستی؟! انگار گفتی اسمشم میدونی؟
ـ آره، اسم فیلم سینمایی امشب برفکه!
و پشت سرش هم گویندگان این لطیفه خنک و بیمزه هِرّی میزدند زیر خنده که ما را سر کار گذاشته بودند و در واقع خبر از فیلم بیفیلمی و بیبرنامگی داده بودند که هر شب با پایان برنامههای هر دو شبکه و با شروع نیمهشب در قالب ظهور برفکها بر صفحه تلویزیون ظاهر میشد!
***
موضوعی که این بار میخواهیم به آن بپردازیم شاید لازم بود که در ابتدای نگارش و انتشار این سلسله مطالب عرضه شود، اما واقعیت این است که حتی خود نگارنده نیز نمیدانست که این نوشتههای نوستالژیک با هدف یادکرد از دیروز، تا اینجای کار که پنجاه و سومین شماره پیدرپی خود را میگذرانَد ادامه یابد. حالا هم هر چند که دیر شده اما شاید دیگر وقتش باشد تا تحلیلی پیرامون چیستی و چرایی تب بالا گرفته در جامعه با عنوان دهه شصتیها ـ البته با محوریت برنامههای تلویزیون ـ ارائه کنیم. چرا که از قدیم گفتهاند ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. البته این تحلیل، فقط از دیدگاه یک روزنامهنگار و منتقد سینما و تلویزیون که از قضا آن روزگار را درک کرده ارائه میشود و برای رسیدن به چیستی و کنه قضیه باید دیگرانی با تخصصهای متنوع پا پیش بگذارند... .
***
تشکیل شبکههای اجتماعی و سایتها و وبلاگهایی که کارشان آپلود و نمایش و به اشتراک گذاشتن یادگارهای آن روزگار است، از عکسهای قدیمی هنرمندان آن دهه که جوانیشان را نشان میدهد، مثل بازیگران محله برو بیا و عروسکگردانهای مشهور مدرسه موشها که برخیشان حالا دارای نوه هم هستند گرفته تا جمعآوری نمادها و نشانههای آن روزگار (مانند آگهیهای روزنامهای و پوسترهای فیلمهای آن دهه و یادکرد از آتاری و ویدئوهای بتاماکس و کارتونهایی مثل پینوکیو و سندباد گالیور و ...) نشانگر این فاصله است؛ فاصلهای که انگار با شتاب و منطقی که ما انتظارش را داشتیم طی نشده و همین، خود فاصلههای جدید و نامأنوس پرشماری را موجب شده و پدید آورده است. به راستی آن مرد میانسال که با علاقه و هیجانی باورنکردنی از طریق دستفروش کنار خیابان به دنبال کارتونهای بچگی و نوجوانیاش میگردد چه گمشدهای دارد؟
داشتن و مشاهده هر از گاهیِ پوسترهای کمجاذبه فیلمهای دهه 60 که بسیاریشان (و اصلاً بیشتر آنها بالاخره روزی) از تلویزیون نیز پخش میشدند چه حسی را در افراد آن نسل بیدار میکند؟ (صفت کمجاذبه را در مقایسه با جاذبههای دیرین سینما و تلویزیون که در این مقال نمیگنجد به کار بردهام)
***
هنرمندانِ آن سالها، به همه دلایلی که برشمردیم، در طول و عرض زندگی مخاطبان پرشمارشان قرار میگرفتند. در حالی که از نیمه دهه 70 به بعد (و بیش از آن؛ هرچه جلوتر میآییم)، حجم و میزان تداوم حضور آنها در رسانهها بود که تعیین میکرد چقدر در خاطر ما بمانند. میخواهید چند بازیگر و خوانندهای را که هر یک از ما زمانی با هنر و آثارشان زندگی میکردیم نام ببرم تا متوجه شویم چقدر فراموشکار شدهایم؟! این را بگذاریم کنار مدرسه موشها و شهر موشها و باز مدرسم دیر شد و مسابقه از مدرسه تا مدرسه تا علی و آتقیِ سریال آیینه عبرت، که هنوز هم در یاد افراد آن نسل مانده و در عوض – مثلاً – امروز کمتر کسی سراغی از محمدرضا عیوضی، خواننده ترانه مشهور سریال پربیننده روزگار جوانی (رنگینکمون) میگیرد! تقصیر هیچکس هم نیست...
***
نگارنده، خوب به خاطر دارد اولین روزی را که میخواست روانه پادگان آموزشی شود تا خدمت سربازیاش را همراه عدهای همسن و سال شروع کند. آنجا فردی میانسال که ناراحتی من و بقیه را از دور شدن از محیط زندگی و خانواده و شهر و محلهمان میدید شروع به درد دل کرد که یک روز حسرت همین ساعتی را که درش قرار گرفتهای خواهی خورد، حسرت ساعتهایی را که در آسایشگاه یا روی برجک نگهبانی در پادگان میگذرانی! طبیعی بود که آن زمان، از حرفهایش چیزی نفهمم ولی دیری نگذشت که ایام خدمت تمام شد و با وجود سختیهای بزرگتری که در راه بود به آن حسرتها دچار شدیم. حتی بهار جوانی هم گذشت و در ابتدای چلچلی حسرت سی سالگیمان را خوردیم!
بنابراین خیلی ساده میشود نتیجه گرفت که فاصله و در اصل، دور شدن از سختیهای هر زمانهای شیرینیهای آن را بیشتر پیش چشم میآورَد. چرا که سختیها و بحرانها فقط در موقعی که هنوز به پایان نرسیدهاند خود را تمامقد بر آدم تحمیل میکنند ولی شیرینیها هیچگاه تمامی ندارند؛ لااقل در ذهن آدمی و کیست که کتمان کند که تب دهه شصتیها بیشتر حاصل ذهن و خاطره آدمهای آن دوره است (و نگارنده نیز یکی از پا به رکابهای آن نسل است که مدتی است با جدیت نگارش و انتشار این مطالب نوستالژیک را ادامه میدهد...)
***
تب دهه شصتیها به یک معنا نمودی از پذیرش فاصله گرفتن از معصومیت پیشین توسط انسان عصر پیشادیجیتال است، آنهم حالا که چهار پنج سال است همه افراد آن نسل دفترچههای مشقشان را به یاد میآورند و میکوشند آن دفتر و مداد و خودکار و مدادپاککنها را با نوشتافزارهای بچههایشان که هر یک انگشتی بر کیبوردی دارند و آیندهای مبهمتر (و بیگانهتر) همین «دیروز»های نزدیک نسل ما را نشانه رفتهاند مقایسه کنند. چندی پیش فردی میانسال را دیدم که وقتی میخواست از درست فهمیدن آدرسی که یک جوانک از او پرسیده بود مطمئن شود، گفت: «دوزاریات افتاد؟» و جوانک مانده بود که این دیگر چه جور سؤالی است و در مقابل، چه باید بگوید. اتفاقاً او حق هم داشت. آخر، نسلی که دیگر پنجاه تومانی هم برایش کاربرد ندارد و از فرط بیارزش بودن بیمصرف جلوه میکند چگونه باید سکه دو ریالی و باجه تلفنهای همگانی زردرنگ را بشناسد؟ این نسل دیجیتزده با خرید شارژ و اکانت، به هر جا که بخواهد سفر میکند، حالا از نوع واقعیاش نشد، مجازی! این نسل همانقدر با ایستادن من نوجوان ده ساله توی صف مبادله کپسول خالیِ گاز خانگی با یک کپسول پرشده زیر برف و باران در زمان جنگ بیگانه است که با تکرار شنیدن هرشبه نوار کاست قصه علیمردانخان یا نسخه صوتی آن سیاهبازی که از روی کاست هر شب گوش میدادیم. او حالا با فشردن یک دکمه و کلیک کردنی ساده و بیدردسر به اقیانوسی از چیزهایی که دوست میدارد (یا در اولین لحظه متوجه خواهد شد که آن چیز بخصوص و نورس را دوست ندارد) وصل میشود...
***
تب دهه شصتیها گونهای بدیع در مبحث انسانیِ «یادآوری به خود و خویشتنِ خویش» است. آن هم در نزد نسلی که نه تنها به بسیاری از رویاهایش دست نیافته، که زمانه نیز با شتاب او را به پیش رانده و تا میآید از چیزی سردربیاورد آن چیز فوراً دِمُده شده و چیز تازهای به عرصه میآید که از بخت بدش باید از آن نیز سردربیاورد و دوباره، خیلی زود، روز از نو روزی از نو! آنچه میمانَد روح و حتی جسم افراد این نسل است که در برابر پدیدههای تازه این نسل نیز روز به روز خود را جاماندهتر از قبل حس میکند. روزی فرزند بوده و فرهنگ پدرسالاری بر جامعه خانواده حاکمیت میکرده و حالا که بزرگ شده، خیلی زود و بسرعت فرزندسالاری جایگزین آن فرهنگ نه چندان دور شده است! از این نظر رجوع به یادگارها و نمادها و نشانههای آن دوران، نوعی اثر تخدیری بر روح و روان افراد این نسل میگذارد. در حیطه مورد بحث و منظور نگارنده این مطلب، آثار سینمایی و تلویزیونی برتر معمولاً آنهایی هستند که از سد زمان میگذرند و با توجه به کیفیت و محتوایشان با نسلها ارتباط برقرار میکنند. اما از دیدگاه غالب بر ذهن و دل دهه شصتیها، آثار سینمایی و تلویزیونی آن سال و زمانه، جدای از سطح کیفیشان، نشان از آرامشی پیش از طوفان در خود دارند که بسیار سهمگینتر از آنی است که فکرش را میکردیم. آخر، نه نسل پیش از ما و نه نسل قبلیشان هیچیک چونان نسل ما اینچنین آواره یاد روزهای رفته خویش نبودند. حداکثرش این بود که میگفتند یادش به خیر. اما نسل ما دنبال جاگذاشتهها و واگذاشتههایی هستند که بیآنکه حتماً و قطعاً ارزش هنری و محتوایی و کیفی داشته باشند فقط ما را به آن روزگار پرتاب میکنند. چیزهایی از قبیل «چی فکر میکردیم، چی شد» و «چه زود دیر شد...»! اینچنین است که دهه شصتیها هر کالای قدیمی و «دیروزی»ای را حلواحلوا میکنند و روی سرشان میگذارند...
***
دهه شصتیها نسلی بودند که زود باید بزرگ شوند، جوانی کرده و ناکرده، وقتی هم به بزرگسالی رسیدند به خود این امید واهی را دادند که خب، حالا که زود به اینجا رسیدیم حتماً وقت کافی خواهیم داشت تا بقیه مراحل سنی را سر وقت طی کنیم. اما از شما چه پنهان که این بار، شتاب روزافزون عصر دیجیتال در کمین این نسل نشسته بود. اینگونه بود که ما ـ به قول زندهیاد علی حاتمی ـ همه عمر دیر رسیدیم...!
علی شیرازی
نگاهی به فیلم «روز روشن» که توزیع آن در شبکه نمایش خانگی آغاز شده است
قصه آدمهای خوابزده
تاریخ انتشار : چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 13:11 | شماره خبر : 1979760661738712360 تعداد بازدید: 116
شهابی در اولین تجربه بلند خود با اینکه قصهای تکراری را روایت میکند از نگاه مستقل خود موقعیتی اخلاقی ـ جامعهشناختی و حقوقی را به تصویر میکشد. فیلم «روز روشن» را دست کم از دو لحاظ باید مورد تامل و تقدیر قرار داد. اول به دلیل پختگی یک فیلم اولی، اگر چه «حسین شهابی» قبل از این تجربه ساخت فیلم کوتاه را داشته و دوم رویکرد جذاب به سینمای اجتماعی و آسیبشناسی اخلاق جمعی در جامعه امروز.
ساختار و فرم روایی که او برای اثرش انتخاب میکند نیز منطق دراماتیکی خوبی با پیرنگ کلی قصه دارد. اگرچه قاببندیها و روایت بصری فیلم چندان حرفهای نیست و گاه دوربین روی دست با موقعیتهای دراماتیکی و اتمسفر سکانسها بخوبی چفت و بست نمیشود با این حال ریتم مناسب روایت و جنس بازیهای بازیگران و پرانرژی بودن فیلم را باید به امتیازات فیلم سینمایی «روز روشن» اضافه کرد. اینکه فیلمساز یک قصه به ظاهر ساده را در یک نیمروز به گونهای روایت کند که مخاطب را در یک فرآیند پرفراز و نشیب در بستر تعلیقی اخلاقی ـ داستانی قرار میدهد میتوان به حضور فیلمسازی قابل در سینمای اجتماعی امیدوار بود که نگاهی روانشناختی و نزدیک به یک گزارشگری اجتماعی به قصهاش دارد. از این رو میتوان گفت «روز روشن» به یک مستند داستانی نیز پهلو میزند.
«روز روشن» قصه زنی است که به دنبال شاهد برای نجات یک محکوم به اعدام است که با موانع و موقعیتهای دشواری مواجهه میشود تا در پس این موقعیتها فیلمساز بتواند درباره اعتماد و بی اعتمادی اجتماعی در جامعه امروز سخن بگوید و چه هولناک است نبود تعهد انسانی آدمها به یکدیگر و بیتفاوتی نسبت به سرنوشت هم. سویه رئالیستی قصه ابعاد روانشناختی این بحران را عمیقتر میکند.
در واقع این داستان تکخطی بخش عمدهای از تعلیقهای خود را از مضمون و درک روانشناختی موقعیتهایش میگیرد. التهاب مخاطب با شخصیت اصلی قصه (پانتهآ بهرام) همراه میشود تا نه صرفا فرصت همذات پنداری که بستری برای همذاتسنجی برای تماشاگر فراهم شود تا او را دست کم درساحت ذهنی در چنین موقعیتی محک بزند و حس مسئولیتپذیری خود را نسبت به همنوع خود بسنجد.
«روز روشن» را در لایه درونیتر و در روایت دوم اثر میتوان روایت یک موقعیت اخلاقی هم تصور کرد که قرار است در یک قصه کوتاه و فشرده، وجدان جمعی را به سمت اخلاق و عدالت اجتماعی فرابخواند و نسبت به هولناک بودن فقدان آن هشدار دهد. «روز روشن» قصه آدمهای خوابزدهای است که دچار فردیت افراطی شده و مسئولیت اجتماعی و تعهد انسانی خود را فراموش کردهاند. بازی پانتهآ بهرام و دلهره و اضطراب عاطفی، روانی که در چهره و میمیک صورتش انعکاس میآید عمق این بحران را بازنمایی میکند.
فضای شهری - خیابانی قصه نیز که در دلشوره روزانه تهران درهم تنیده میشود از حیث جغرافیایی به این بازنمایی کمک میکند. از این رو باید «روز روشن» را فیلمی شهری- خیابانی قلمداد کرد که بحران اجتماعی را نه در عالم ذهن و دیالوگهای انتزاعی که دقیقاً در دل واقعیت و مناسبات اجتماعی پی میگیرد. در کنار برخی موقعیتها و لحظاتی که مخاطب را یا بر سر شوق میآورد یا به تامل غم انگیز وا میدارد باید به بازی زیبای «مهران احمدی» اشاره کرد که به عنوان راننده آژانس با شخصیت اصلی فیلم همراه میشود.
بهرهگیری از موقعیت شغلی او خود ابزار موثر و معناداری است تا فیلمساز بتواند گذری اجمالی به انواع اقشار اجتماعی داشته وخط سیر این بحران را در موقعیتهای گوناگون ردیابی کند. «مهران احمدی» درسالهای اخیر با ایفای نقشهای دشوار و پرچالش به بازیگر قابل اعتمادی برای کارگردانهایی تبدیل شده که دغدغه جدی در طرح و بیان بحرانهای اجتماعی دارند. شخصیت او در این قصه شاید تنها گواه معتبر بر حضور انسانهایی در جامعه باشد که همچنان احساس مسئولیت اجتماعی داشته و در فردیت و روزمرگیهای مدرنیته استحاله نشدهاند. خط اصلی داستان چنان است که بازیگران فرعی در حد بازیگران اصلی جولان دادهاند و این جاذبه دراماتیک برای مخاطب ایجاد میکند.
سیدرضا صائمی / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
تغییرات دکور برنامه «امشب» بیشتر میشود
تهیهکننده «امشب»: چرا ما را با «ماه عسل» مقایسه می کنند؟
تاریخ انتشار : چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 17:12 | شماره خبر : 1984287487198352257 تعداد بازدید: 2652
چند وقتی است که پخش برنامهای بهقصد پرداختن به خانواده و سبک زندگی برتر از شبکه یک آغاز شده است. برنامهای که از همان هفته آغازین پخش خود با انتقادها و حواشی بسیاری مواجه شد.
از شباهت و نحوه انتخاب میهمانان و سوژههای برنامه با «ماه عسل» گرفته تا نحوه چیدمان دکور آن، که شباهت خاصی به کنسرت خواننده زن مشهور انگلیسی داشت.
بنابراین تنها سوالی که مخاطبان پس از تماشای این برنامه، در ذهنشان ماند این بود که اصلا این برنامه چرا و با چه انگیزهای ساخته شده است. در گفتوگوی چالشی که با محمدرضا ماندگاران، تهیهکننده این برنامه داشتیم سعی کردیم به سوالات و حواشی مذکور بپردازیم و علت اصلی ساخت این برنامه را جویا شویم.
با توجه به نقدها و نظراتی که تا الان نسبت به برنامه«امشب» شکل گرفته، آیا این برنامه قصد تقلید از برنامه «ماه عسل» را دارد؟
ماه عسل بدون شک از برنامههای موفق صدا و سیما محسوب میشود و برای همین طبیعی به نظر میرسد که هر برنامهای که مثل ماه عسل قرار باشد مردم را به عنوان مهمان دعوت کند در معرض این قیاس قرار بگیرد. ماه عسل در این سالها مخاطبش را پیدا کرده و چیزی که تا الان دیدهایم نشان میدهد که مخاطب ما با مخاطب این برنامه هم پوشانی زیادی ندارد. در عین حال که به هیچ وجه تقلیدی صورت نگرفته و اگر قرار بود که این برنامه تقلیدی از «ماه عسل» یا هر برنامه دیگری باشد چه لزومی به تولیدش بود؟ تشابهی میان ساختار این دو برنامه وجود ندارد؛ چه از لحاظ محتوایی و چه از لحاظ ساختار.
این برنامه تنها قصد دارد به سبک زندگی ایرانی، اسلامی بپردازد. هر چند برنامهای تا بخواهد روی روال بیفتد زمان میبرد اما تقریبا در همین یک ماه هم توانستیم به بخشی از اهدافمان برسیم. شاید دوستان در قسمت دعوت از میهمانان تشابهی میان این دو برنامه احساس میکنند امادر نوع نگاه به آنها بسیار متفاوتیم و مهم این نگاه است.
اما شما حتی در نحوه معرفی میهمانان و هنگامی به استودیو وارد میشوند هم کاملا مطابق «ماه عسل» عمل کردهاید.
نمیدانم چه اصراری است که این دو برنامه را شبیه به هم نشان دهند. شما به شباهت در ورود مهمانها اشاره کردید در حالی که در این بخش ایدهای که ما به کار بردیم پیش از این در جایی از تلویزیون به کار نرفته است. مهمان برنامه سه دقیقه خودش به تنهایی رو به دوربین میایستد و از مسیر موفقیتش صحبت میکند. بنابراین فکر نمیکنم که مطابق برنامههای دیگر، میهمانانمان را معرفی کرده باشیم.
از آنجایی که این برنامه روی سوژههای اجتماعی تمرکز دارد، تفاوتش با دیگر برنامههای سوژه محور چیست؟
ما برنامهای روتین در حوزه مسائل اجتماعی و خانواده هستیم. نمیخواهیم دنبال سوپر استارها برویم و برنامهمان را به واسطه حضور آنها پر بیننده کنیم. هر چند از افراد سرشناس هم در این برنامه استفاده خواهیم کرد و از جنبههای اجتماعی به آنها نزدیک میشویم ولی همچنان تاکیدمان روی خانواده و مسائل اجتماعی است. اتفاقی که در برنامههای دیگر تلویزیون افتاده، این است که رویکرد برخی تهیهکنندهها استفاده از افراد مشهور برای پربیننده کردن برنامه است اما هدف ما این نیست.
ما سعی میکنیم از دورترین روستاهای کشورمان هم میهمان دعوت کنیم تا مردم خودشان را در این برنامه ببینند و احساس کنند. اگر هم در این چند قسمت از آدمهای معروفی دعوت کردیم، سعی کردیم به سوژههای دیگر هم بپردازیم و آنها را با میهمانان مشهور تطبیق دهیم. بنابراین به شکل تک بعدی قرار نیست به آدمهای مشهور بپردازیم. حتی در برنامهای هم که پژمان جمشیدی را دعوت کرده بودیم، یک جوان موفق را که نفر اول کنکور بود، در برنامه شرکت دادیم. در نهایت برنامه به این شکل نیست که بیشتر از چهرهها استفاده کند، اتفاقا بیشتر میهمانان ما از میان مردم معمولی بودهاند.
نگاه مخاطبان نسبت به رویکرد و ساختار این برنامه تا الان به چه شکل بوده است؟
انتقادهایی به برخی از قسمتهای برنامه وجود داشته است. مثلا اگر در برنامهای به میهمانان حرفی زده شده، مردم واکنش نشان دادند و مخالفت و موافقت خودشان را با ارسال پیامکها یا با تماسی که با برنامه داشتند اعلام کردند. تمام پیامکها را میخوانیم و در اتاق فکرمان آنها را بررسی میکنیم تا از نقدهای آنها بیشتر استفاده کنیم. در قسمت نظرات مخاطبان هم اگر دقت کرده باشید ما پیامکهای مخاطبان را به شکل گرافیکی جدید نشان دادیم و نظرات مثبت یا منفی مردم را روی آنتن پخش کردیم.
سوژههای برنامه بر چه اساسی انتخاب میشوند؟ آیا سوژهها سفارشی است و کسی توصیه میکند که سراغ فلان سوژه بروید یا همگی ماحصل تحقیقاتِ اتاق فکر خودتان است؟
چند تیم هستند که به ما میهمانها و سوژههای مختلفی را پیشنهاد میکنند. حتی برای برخی از سوژهها تحقیقات میدانی داریم و تیم پژوهشی برنامه در شهرستانهای مختلف برای کشف سوژهها حضور دارد. اما با این حال اگر مخاطبان سوژههای بکر و قابل توجهی را در پیامکهایشان برای ما ارسال کنند به سراغ آنها هم خواهیم رفت.
یکی دیگر از مسائل حاشیهای این برنامه، الهام گرفتن از دکور کنسرت یکی از خوانندگان در آن است. شاید الهام گرفتن عبارت درستی نباشد چون که اساسا تیم برنامهساز اطلاعی از این شباهت نداشته است. قسمتی از دکور ما که در آن از آباژورهای متعددی استفاده کردیم شباهت زیادی به دکور یکی از کنسرتها داشت. هر چند که نقطه مشابهت دکور این برنامه فقط در استفاده و شیوه چیدمان آباژورها بوده اما تغییراتی را در دکورمان انجام دادهایم و با شروع ماه مبارک هم این دکور تغییرات بیشتری خواهد داشت.
چه شد که برای اجرای این برنامه سراغ علی ضیا رفتید؟
آقای ضیا یکی از مجریان توانمند رسانه ملی است. او با برنامه سال تحویل 94، از شبکه 3 به شبکه 1 منتقل شد و به نظرم بهترین گزینه برای اجرای این برنامه است.
پخش این برنامه تا کی ادامه خواهد داشت؟
«امشب» برنامهای شبانه است که سری اول آن تا قبل از محرم ادامه خواهد داشت. با این تقاوت که در ماه رمضان بهجای چهارشنبه شبها، یکشنبهها برنامه خواهیم داشت. یعنی «امشب» در ماه مبارک یکشنبه و دوشنبه در همان ساعت پخش خواهد شد. (روزنامه صبا)
«پایتخت» فردا میآید/ آخرین عکسها
تاریخ انتشار : چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 17:03 | شماره خبر : 1984280652809434627 تعداد بازدید: 2376
تهیهکننده سریال «پایتخت 4» اعلام کرد: تاکنون 12 قسمت کامل مونتاژ شده از «پایتخت» آماده شده است و گروه شبانه روز مشغول به کار هستند.
او پیشبینی کرد، تصویربرداری سریال «پایتخت» تا پایان ماه مبارک رمضان در شمال کشور ادامه داشته باشد.
الهام غفوری گفت: در روزهای اخیر هدایت هاشمی مقابل دوربین «پایتخت 4» رفت و اکنون هم همچنان بازی دارد. سریال «پایتخت 4» همزمان در حال صداگذاری، تدوین و موسیقی است. همچنین تیتراژ این مجموعه مراحل فنیاش را میگذراند.
وی ادامه داد: قصه «پایتخت 4» فردا شب - 28 خرداد ماه - در قسمت اول با انتخاب بازیگر نقش هما (ریما رامین فر) در شورای شهر آغاز میشود. فصل چهارم از «پایتخت» اتفاقات و قصههای متفاوت و ویژهای دارد که امیدوارم سری جدید این مجموعه نیز همچون سریهای قبل مورد اقبال تماشاگران تلویزیون قرار گیرد.
غفوری همچنین یادآور شد: قصه سریال «پایتخت 4» همچنان در حال نگارش است.
تهیهکننده سریال «پایتخت 4» اعلام کرد: تا پایان ماه مبارک رمضان درگیر تصویربرداری هستیم و بر مبنای قصه احتمال دارد تغییر لوکیشن هم داشته باشیم و بازیگران دیگری نیز به کار اضافه شوند اما فعلا در همان شیرگاه مازندران مشغول به کار هستیم. (ایسنا)
انتصاباتی جدید در معاونت سیما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 27 خرداد 1394 ساعت 13:15 | شماره خبر : 1984086134744434027 تعداد بازدید: 215
معاون سیمای رسانه ملی در چند حکم جداگانه تغییراتی را در مدیریت های زیرمجموعه خود ایجاد کرد .
به گزارش روابط عمومی رسانه ملی، دکتر علی اصغر پورمحمدی مدیر کانالهای "اچ دی" و "ورزش" سیما و مشاور خود در امور معارف اسلامی و ادعیه را معرفی کرد .
وی در حکمی، کامبیز اخوان صفا را به سمت مدیر کانال "HD" منصوب کرد و در حکمش از وی خواست با بهرهگیری از جذابیت های تصویری پخش با سیستم "HD" و در نظر گرفتن سیاست های رسانه ملی برای ارتقای کیفی برنامهها با بهرهگیری از منابع مختلف خارجی و داخلی تلاش کند .
معاون سیما در حکم دیگری نیز "احسان شیعه" را به مدیریت "کانال ورزش" سیما منصوب کرد . وی در این حکم از آقای شیعه خواسته است برای ارتقای سطح کیفی و کمی برنامه های ورزشی، نقشه راه برای آینده این کانال تدوین و از تمام ظرفیتهای کانال ورزش برای جلب رضایت مخاطب استفاده کند .
کمک به توسعه اخلاق ورزشی و ورزش همگانی برای ایجاد نشاط در جامعه از دیگر توقعات معاون سیما از مدیر کانال ورزش است.
دکتر پورمحمدی همچنین در حکمی، علیرضا بکایی را به سمت مشاور خود در امور معارف اسلامی و ادعیه منصوب کرد .
وی در این حکم از آقای بکایی خواسته است در ساماندهی امور مربوط به تولید، انتخاب و پخش مطلوب ادعیه در شبکه های سیما فعال باشد .
- یکی از بزرگترین خوشبختی ها ، کار بیشتر برای مردم است . حکیم ارد بزرگ
- هنرمند و نویسنده مزدور ، از هر کشنده ای زیانبارتر است . حکیم ارد بزرگ
- جایگاه
فرهنگی کشورها ، در رشد و بالندگی بشری را ، می توان در میزان داده های
فرهنگی هر یک از آنها ، در پهنه اینترنت دید . حکیم ارد بزرگ
- جوانان
امروز باید ، هنر خود را در میدان آی تی و فناوری های نوین به نمایش
بگذارند ، چرا که دیگر دوران خوشنویسی ، نقاشی و مینیاتور به پایان رسیده
است . حکیم ارد بزرگ
- میندیش که دیگران ، تو را به آرمانت خواهند رساند . حکیم ارد بزرگ
http://sokhanan-bozorgan.pops.tv/t220-topic