سخنان بزرگان برای استوری

سخنان ناب برای استوری اینستاگرام ، جملات زیبا برای استوری ، سخنان فلسفی برای استوری

سخنان بزرگان برای استوری

سخنان ناب برای استوری اینستاگرام ، جملات زیبا برای استوری ، سخنان فلسفی برای استوری

روزنامه بین المللی اعتدال - بهترین سخنان حکیمانه

بهترین سخنان حکیمانه
اُرد بزرگ : دودمان بی ریش سفید ، همچون خانه بی پوشش و بام است .
کریستوف مارلو : مرا اندکی دوست بدار ولی طولانی .
اُرد بزرگ : فرزند نانجیب ، آتش زندگی پدر است .
کامپ پل : چشمان زیبای اشکبار از لبخند زیباتر است .
فردریش نیچه :آه ؛ ای مجنون مهربان ؛ زرتشت ! ای شیدای اعتماد ! تو همیشه همین سان بوده ای . تو همیشه با اعتماد به هر چیز هراسناک نزدیک شده ای .
تو همیشه می خواهی هر غولی را بنوازی. هرم نفسی گرم و کمی موی نرم بر پنجه ؛ همین بس تا تو یکباره آمادهء عاشق شدن و به دام انداختن اش شوی.
عشق خطری است در کمین تنهاترین کس. عشق به هر چیزی که زنده باشد و بس ! براستی ؛ خنده آور است جنون و فروتنی من در عشق !
اُرد بزرگ : فرمانروا ، به یک دست شمشیر کیفر بدکاران و بدست دیگر ، پاداش و بخشش نیکوکرداران را دارد .
ژرژ بانه : انسان عاقل همیشه از بدگوییهایی که از او می‌شود استفاده می‌کند
اُرد بزرگ : بیچاره توده ای که ، فرمانروایانش ، رایزن ( مشاور)! ، و رایزنشان ، فرمانروا هستند .
فردوسی خردمند : اگر برای انجام کاری بزرگ ، زمان نداری .بهتر است بی درنگ آن را به دیگران بسپاری .
داوید شوارتز : اگر به موفقیت خود واقعا ایمان داشته باشید حتما پیروز خواهید شد.
اُرد بزرگ : بدکار ، در خنده اش تپیدن دل دردمند را زوزه می کشد .
فنلون : اگر ما به معایب کوچک خود اعتراف می کنیم برای آن است که به طرف خود بفهمانیم که از معایب بزرگتری بری هستیم .
ارد بزرگ : بدخو ، زندگی اش کوتاه است .
فردریش نیچه :آنچه ناگزیر و حتمی الوقوع است مرا خشمناک نمی کند. عشق به سرنوشت در اعماق دل من نهفته است.
جبران خلیل جبران : هشدار ! تنها به عزم نیاز اگر به معبد درون شوید ، هرگز هیچ نیابید .
فنلون : شخص باید لایق ستایش باشد ولی از آن بگریزد .
فردریش نیچه :انسان چیزی است که بر او چیره می باید شد.
علی شریعتی : تهمت و دروغ را دشمن سفارش می دهد و منافق می سازد و عوام فریب آن را پخش می کند و عامی آن را می پذیرد .
فردریش نیچه :انسان نمی تواند از غرایز خود فرار کند ، وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به غرایزش برمی گردد.
فنلون : اشخاصی که بدبختانه به لذات شدید و حاد خو گرفته اند دیگر از لذات معتدل حظ نمیبرند و همواره با اضطراب دنبال شادی و نشاط میگردند
اُرد بزرگ : بخش بزرگی از ادب آدمی برآیند ریشه نژادی و خانوادگی است .
سی فوستر : همین قدر که برای بدست آوردن آرزوئی اراده کنیم ، یک گام بلند در راه نیل بدان برداشته ایم .
نیچه : خودستایی مایل است که بوسیل? شما اعتماد به خود را بیاموزد . وی از نگاههای شما تغذیه می کند و در دستهای شما تعریف و تمجید نسبت به خود را می بلعد .
اُرد بزرگ : بدگویی ، رسوایی در پی دارد .
سنگا : اگر بزرگی و عظمت را آرزو می کنی آن را فراموش کن و دنبال حقیقت برو ، آنگاه به هر دو خواهی رسید ، هم حقیقت و هم عظمت ...
اُرد بزرگ : بی گمان اولین باژ ، آخرین باژ نخواهد بود .
فردوسی خردمند : رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست .
غزالی طوسی : زبان عضویست که وزنش اندک و کم ولى عبادت و گناهش بسیار بزرگ است " .زبان با یک تهمت نابجا ، یا یک دروغ ، قدرت دارد آبروى پنجاه ساله انسان بى گناهى
را بریزد ، یا مال و جان بى تقصیرى را بر باد دهد .و زبان مى تواند با گفتار الهى بین دو نفر را اصلاح نموده ، آبروى مسلمانى را حفظ کند ، و مال و عرض مؤمنى را از خطر برهاند آرى ! این است طاعت بزرگ او .
فردریش نیچه :آموزش اندیشه کردن : در مدارس ؛ اندک نشانی از آن نمی توان یافت ؛ حتی در دانشگاه ها ؛حتی در میان شناخته ترین فیلسوفان ؛ آری می بینم که منطق به عنوان یک نظریه ؛ کار و تکنیک ؛ دارد به سستی می گراید.
اُرد بزرگ : بی پایبندی به نظم در گیتی ، ویژگی انسانهای گوشه گیر است که عشق و احساس را سپر دیدگاههای نادرست خود می کنند.
فرانسیس بیکن : انسان دانا به جای آنکه در انتظار رسیدن یک فرصت خوب در زندگی باشد خود آن را به وجود می آورد
اُرد بزرگ : بخشیدن تخت و اورنگ به خویشاوندان ، از زبونی است .
فنلون : وفاداری به حال است که وفاداری به آینده را آماده می سازد .
اُرد بزرگ : بهترین آموزگار استاد ، شاگرد اوست .
سونی‌ اسمارت : با شوهر خود نیز مثل‌ یک‌ کتاب‌ رفتار کنید. فصلهای‌ خسته‌کننده‌ آن‌ را اصلا نخوانید.
ارد بزرگ : به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به نعمت اش نیز بیاندیش .
کمبرلند : من اندیش? خود را در معرض این فکر مسخر? رندانه قرار نمی دهم که هرچه بر سر آدمی می آید ، خیر و صلاح اوست ، بلکه بر آنم که هر کسی از پیشامد به بهترین وجه استفاده کند ، مانند انسان خوب و فرزانه ای عمل کرده است .
فردوسی خردمند : بی خردی است، که بگویم کسی بدی را بی بهانه (دلیل )انجام می دهد .
اُرد بزرگ : به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، ومی گویند : باز ما را درخواهی نورد .


ماخذ : http://www.etedaldaily.ir/pub/1387/ord/23/html/page5.htm




روزنامه بین المللی اعتدال - سخنان حکیمانه

سخنان حکیمانه

اُرد بزرگ : سرانجام یک گره در زندگی نادان ، دهها گره باز نشدنی است .
بایرون : افتخار در خشک کردن قطره اشک است نه در جاری ساختن سیل خون .
سه نه ک : غالب اشخاص بدون اینکه مقصد معینی را تعقیب کنند زندگی می نمایند و مثل پر کاهی که بر روی آب حرکت کند ، عمر خود را به آخر می رسانند و جلو نمی روند ، جریان آب انها را می برد .
اُرد بزرگ : دستمزد زیردست ، ترفندی برای بهره کشی بیشتر از او نیست .
جبران خلیل جبران : گروهی از مردمند که اندکی از ثروت کلان خویش را می بخشند و آرزویی جز شهرت ندارند . این خودخواهی و این شهرت پرستی که به طور ناخودآگاه گرفتارش هستند بخشش آنان را ضایع می سازد .
سامرست موام : درد پیری انحطاط روحی و جسمانی آن نیست ، بلکه بار خاطرات آن است .
بلوتارک : برای شب پیری در روز جوانی چراغی باید تهیه کرد .
اُرد بزرگ : در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید .
بایرون : همه خوشبختیها و موفقیت که به من روی آورده از درهایی وارد شده است که آنها را به دقت بسته بودم .
بزرگمهر : دل آدمی بنده آرزوست ، سرشتها یکسان نیست ، هر کس خویی دارد ، و جویا و خواهان چیزی است.
سیسرون : جنگ کشتارگاه کسانی است که همدیگر را نمی شناسند ، به نفع کسانی است که یکدیگر را می شناسند ولی همدیگر را نمی کشند . جنگ قوانین را خاموش می کند .
اُرد بزرگ : دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار تو و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد شد .
بلز پاسکال : تمام شان و عظمت انسان در فکر است.
سعدی : هرکس خود را نصیحت نکند ، به نصیحت دیگران محتاج است .
جبران خلیل جبران : شما دل به یار خود بسپارید ، ولی نه برای نگهداری آن ، زیرا فقط گرمی زندگی است که می تواند دلها را حفظ کند .
جبران خلیل جبران : در میان شما هستند کسانی که خواسته اند برای گریز از تنهایی و بیقراری و یکنواختی ، به زیاده گویی و یاوه سرایی روی آورند ، زیرا سکوت تنهایی تصویر روشنی از ذات عریانشان را در برابر چشمانشان می گشاید که با دیدن آن رعشه می گیرند و به گریز پناه می برند .
اُرد بزرگ : دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد و راهنمای زندگی .
لامارتین : در آغاز هر کار مهم زن وجود دارد .
لاواتر: کسیکه همه سلاحهای خود را رها کرده و ناله کنان می گوید نمی توانم ، از من ساخته نیست و بدشانسم ، ترحم انگیزترین مخلوق دنیاست .
لافونتن : قلب زن پرتگاهی است که عمقش را نمی توان تخمین زد .
بزرگمهر : خردمند هرگز غم آنچه را از دستش رفته نمی خورد ، حتی اگر عزیز ترین کسش مرد و وی را به خاک سپرد ، شکسته غم و درد نمی گردد ، دیگر آنکه مرد خردور از نادیدنیها چنان دل می کند که باد از بید می گذرد .
اُرد بزرگ : دل کیهان را که بگشاییم این سخن را خواهیم شنید " هر کنشی واکنشی را در پی دارد " پس بر این باور باشید ! همه کردار ما چه خوب و چه زشت ، بی بازگشت نخواهد بود .
نادر نادرپور : گرچه دو مهفوم " زمان" و " تاریخ" ، مانند بسا مفاهیم دیگر، از ساخته های ذهن آدمیزادند و در " طبیعت " وجود ندارند، اما میان آنها تضادی هست که بر بسیاری از آدمیان آشکار نیست
عام ترین تعریفی که از مفهوم زمان به دست می توان داد، " تکرار پدیده های طبیعی بـــر ـ یا بـــرای ـ آدمی است". بعبارت ساده تر: اگر شما، دوبار یا چند بار شاهد روییدن جوانه ها بر درختان و یا دمیدن خورشید از مشرق و یا فرود آمدن برف از آسمان باشید، احساس زمان می کنید و چون جـُـز در خیال و خاطره، به " گذشته " باز نمی توانید گشت، " زمان " را رو به " آینده " می بینید
از همین تعریف، دو تبصره زاده می شود: اول آن که چون مفهوم " زمان " ، از " تکرار پدیده های طبیعی " بوجود می آید، یکنواخت است و دوم این که: چون رو به " آینده " دارد، گــُـذراست. پس صفات اصلی " زمان " : یکنواختی و گذرایی است
و حال آنکه " تاریخ " به گونه ای از زمان اطلاق می شود که " یکنواخت " و " گذرا" نیست. یعنی به دلیل وقوع حادثه ای مهم، از میان برهه های دیگر مشخص شده و به همان دلیل، در ذهن آدمی مانده است. پس صفات اساسی تاریخ " یکتایی " ( درمقابل یکنواختی زمان ) و " ماندگاری" ( در برابر گذرایی او ) است
بر مبنای همین صفات است که " زمان " را مـُولد زندگی جسمانی و برونی انسان و " تاریخ " را محصول حیات معنوی و درونی او می توان دانست و نیز، علوم و فنون و ادراکات بشری را با یکی از این دو قلمرو، متناسب و یا سازگار می توان یافت
" سیاست " که بنا بر یک تعریف مشهور باستانی، " علم استفاده از ممکنات " است در قلمرو " زمان " قرار دارد، زیرا که همهء قوانین و وسائل آن، به زندگی جسمانی و برونی آدمیان مربوط است و عبارت "استفاده از ممکنات " ناظر به همین معنی است
و برعکس، جای " هنر" در حیطهء " تاریخ" است، چرا که نه تنها همه اصول و ضروریاتش از حیات معنوی و درونی بشر پدید آمده، بلکه هدفش ـ در ضمیر نا آگاه انسانی ـ غلبه بر دوصفت اصلی زمان، یعنی یکنواختی و گذرایی بوده است
و از همین روست که هر اثر بزرگ هنری، در اوضاع و احوالی یگانه و تکرار ناپذیر آفریده می شود و در همهء اعصار، پایدار می ماند و به همین سبب: " بی مانند " ( ضد یکنواخت) و جاودان (ضد گذرا) است
پس هنرمند نیز، به تبع "هنر"، در حیطهء " تاریخ " زیست می کند و به ضرورتهای آن پاسخ می گوید و برخلاف او، سیاستمدار، به تبع " سیاست"، در قلمرو " زمان" بسر می برد و به مقتضیات آن جواب می دهد
جبران خلیل جبران : به فرزند عشق خود توانید داد، اما اندیشه تان را هرگز ، که وی را افکاری دیگر به سر است ، تفکراتی از آن خویشتن.
ژرژ هگل : ملت ها احکام صحیح خود را از تاریخ دریافت می دارند.


ماخذ : http://www.etedaldaily.ir/pub/1387/Kho/05/html/page5.html#36309