بهترین سخنان حکیمانه
اُرد بزرگ : دودمان بی ریش سفید ، همچون خانه بی پوشش و بام است .
کریستوف مارلو : مرا اندکی دوست بدار ولی طولانی .
اُرد بزرگ : فرزند نانجیب ، آتش زندگی پدر است .
کامپ پل : چشمان زیبای اشکبار از لبخند زیباتر است .
فردریش
نیچه :آه ؛ ای مجنون مهربان ؛ زرتشت ! ای شیدای اعتماد ! تو همیشه همین
سان بوده ای . تو همیشه با اعتماد به هر چیز هراسناک نزدیک شده ای .
تو
همیشه می خواهی هر غولی را بنوازی. هرم نفسی گرم و کمی موی نرم بر پنجه ؛
همین بس تا تو یکباره آمادهء عاشق شدن و به دام انداختن اش شوی.
عشق خطری است در کمین تنهاترین کس. عشق به هر چیزی که زنده باشد و بس ! براستی ؛ خنده آور است جنون و فروتنی من در عشق !
اُرد بزرگ : فرمانروا ، به یک دست شمشیر کیفر بدکاران و بدست دیگر ، پاداش و بخشش نیکوکرداران را دارد .
ژرژ بانه : انسان عاقل همیشه از بدگوییهایی که از او میشود استفاده میکند
اُرد بزرگ : بیچاره توده ای که ، فرمانروایانش ، رایزن ( مشاور)! ، و رایزنشان ، فرمانروا هستند .
فردوسی خردمند : اگر برای انجام کاری بزرگ ، زمان نداری .بهتر است بی درنگ آن را به دیگران بسپاری .
داوید شوارتز : اگر به موفقیت خود واقعا ایمان داشته باشید حتما پیروز خواهید شد.
اُرد بزرگ : بدکار ، در خنده اش تپیدن دل دردمند را زوزه می کشد .
فنلون : اگر ما به معایب کوچک خود اعتراف می کنیم برای آن است که به طرف خود بفهمانیم که از معایب بزرگتری بری هستیم .
ارد بزرگ : بدخو ، زندگی اش کوتاه است .
فردریش نیچه :آنچه ناگزیر و حتمی الوقوع است مرا خشمناک نمی کند. عشق به سرنوشت در اعماق دل من نهفته است.
جبران خلیل جبران : هشدار ! تنها به عزم نیاز اگر به معبد درون شوید ، هرگز هیچ نیابید .
فنلون : شخص باید لایق ستایش باشد ولی از آن بگریزد .
فردریش نیچه :انسان چیزی است که بر او چیره می باید شد.
علی شریعتی : تهمت و دروغ را دشمن سفارش می دهد و منافق می سازد و عوام فریب آن را پخش می کند و عامی آن را می پذیرد .
فردریش نیچه :انسان نمی تواند از غرایز خود فرار کند ، وقتی از خطر جانی دور شود دوباره به غرایزش برمی گردد.
فنلون
: اشخاصی که بدبختانه به لذات شدید و حاد خو گرفته اند دیگر از لذات معتدل
حظ نمیبرند و همواره با اضطراب دنبال شادی و نشاط میگردند
اُرد بزرگ : بخش بزرگی از ادب آدمی برآیند ریشه نژادی و خانوادگی است .
سی فوستر : همین قدر که برای بدست آوردن آرزوئی اراده کنیم ، یک گام بلند در راه نیل بدان برداشته ایم .
نیچه
: خودستایی مایل است که بوسیل? شما اعتماد به خود را بیاموزد . وی از
نگاههای شما تغذیه می کند و در دستهای شما تعریف و تمجید نسبت به خود را می
بلعد .
اُرد بزرگ : بدگویی ، رسوایی در پی دارد .
سنگا : اگر بزرگی و عظمت را آرزو می کنی آن را فراموش کن و دنبال حقیقت برو ، آنگاه به هر دو خواهی رسید ، هم حقیقت و هم عظمت ...
اُرد بزرگ : بی گمان اولین باژ ، آخرین باژ نخواهد بود .
فردوسی خردمند : رنج منتهی به گنج را کسی خریدار نیست .
غزالی
طوسی : زبان عضویست که وزنش اندک و کم ولى عبادت و گناهش بسیار بزرگ است "
.زبان با یک تهمت نابجا ، یا یک دروغ ، قدرت دارد آبروى پنجاه ساله انسان
بى گناهى
را بریزد ، یا مال و جان بى تقصیرى را بر باد دهد .و زبان مى
تواند با گفتار الهى بین دو نفر را اصلاح نموده ، آبروى مسلمانى را حفظ کند
، و مال و عرض مؤمنى را از خطر برهاند آرى ! این است طاعت بزرگ او .
فردریش
نیچه :آموزش اندیشه کردن : در مدارس ؛ اندک نشانی از آن نمی توان یافت ؛
حتی در دانشگاه ها ؛حتی در میان شناخته ترین فیلسوفان ؛ آری می بینم که
منطق به عنوان یک نظریه ؛ کار و تکنیک ؛ دارد به سستی می گراید.
اُرد بزرگ : بی پایبندی به نظم در گیتی ، ویژگی انسانهای گوشه گیر است که عشق و احساس را سپر دیدگاههای نادرست خود می کنند.
فرانسیس بیکن : انسان دانا به جای آنکه در انتظار رسیدن یک فرصت خوب در زندگی باشد خود آن را به وجود می آورد
اُرد بزرگ : بخشیدن تخت و اورنگ به خویشاوندان ، از زبونی است .
فنلون : وفاداری به حال است که وفاداری به آینده را آماده می سازد .
اُرد بزرگ : بهترین آموزگار استاد ، شاگرد اوست .
سونی اسمارت : با شوهر خود نیز مثل یک کتاب رفتار کنید. فصلهای خستهکننده آن را اصلا نخوانید.
ارد بزرگ : به هنگام نکوهش هنگامه باران ، به نعمت اش نیز بیاندیش .
کمبرلند
: من اندیش? خود را در معرض این فکر مسخر? رندانه قرار نمی دهم که هرچه بر
سر آدمی می آید ، خیر و صلاح اوست ، بلکه بر آنم که هر کسی از پیشامد به
بهترین وجه استفاده کند ، مانند انسان خوب و فرزانه ای عمل کرده است .
فردوسی خردمند : بی خردی است، که بگویم کسی بدی را بی بهانه (دلیل )انجام می دهد .
اُرد بزرگ : به کوهستان می نگرم ، درونم سرشار از نیرو می شود کوهها سر فرود می آورند ، ومی گویند : باز ما را درخواهی نورد .
ماخذ : http://www.etedaldaily.ir/pub/1387/ord/23/html/page5.htm
گاهى آدم ها به آن میزان به هم نزدیک مى شوند که دیگر، یکدیگر را
نمى بینند! شاید دورى بتواند دوباره موجب شناخت درست تر آنها از
یکدیگر گردد. ارد بزرگ
وظیفه اصلی و اساسی کلمه "قدرت" این است که در خوشبختی
بشر بکوشد.
هانری دورلئان
برگرفته از : سال چهارم شماره 259 یکشنبه 10 آذر 1387
http://www.monaqeseh.com/files/Press259.pdf
سخنان حکیمانه
اُرد بزرگ : سرانجام یک گره در زندگی نادان ، دهها گره باز نشدنی است .
بایرون : افتخار در خشک کردن قطره اشک است نه در جاری ساختن سیل خون .
سه
نه ک : غالب اشخاص بدون اینکه مقصد معینی را تعقیب کنند زندگی می نمایند و
مثل پر کاهی که بر روی آب حرکت کند ، عمر خود را به آخر می رسانند و جلو
نمی روند ، جریان آب انها را می برد .
اُرد بزرگ : دستمزد زیردست ، ترفندی برای بهره کشی بیشتر از او نیست .
جبران
خلیل جبران : گروهی از مردمند که اندکی از ثروت کلان خویش را می بخشند و
آرزویی جز شهرت ندارند . این خودخواهی و این شهرت پرستی که به طور
ناخودآگاه گرفتارش هستند بخشش آنان را ضایع می سازد .
سامرست موام : درد پیری انحطاط روحی و جسمانی آن نیست ، بلکه بار خاطرات آن است .
بلوتارک : برای شب پیری در روز جوانی چراغی باید تهیه کرد .
اُرد بزرگ : در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید .
بایرون : همه خوشبختیها و موفقیت که به من روی آورده از درهایی وارد شده است که آنها را به دقت بسته بودم .
بزرگمهر : دل آدمی بنده آرزوست ، سرشتها یکسان نیست ، هر کس خویی دارد ، و جویا و خواهان چیزی است.
سیسرون
: جنگ کشتارگاه کسانی است که همدیگر را نمی شناسند ، به نفع کسانی است که
یکدیگر را می شناسند ولی همدیگر را نمی کشند . جنگ قوانین را خاموش می کند .
اُرد بزرگ : دوستی که نومیدنامه می خواند ، همیشه سوار تو و پیشدار دورخیزهای بلندت خواهد شد .
بلز پاسکال : تمام شان و عظمت انسان در فکر است.
سعدی : هرکس خود را نصیحت نکند ، به نصیحت دیگران محتاج است .
جبران خلیل جبران : شما دل به یار خود بسپارید ، ولی نه برای نگهداری آن ، زیرا فقط گرمی زندگی است که می تواند دلها را حفظ کند .
جبران
خلیل جبران : در میان شما هستند کسانی که خواسته اند برای گریز از تنهایی و
بیقراری و یکنواختی ، به زیاده گویی و یاوه سرایی روی آورند ، زیرا سکوت
تنهایی تصویر روشنی از ذات عریانشان را در برابر چشمانشان می گشاید که با
دیدن آن رعشه می گیرند و به گریز پناه می برند .
اُرد بزرگ : دست استاد خویش را ببوس ، چون او هم پدر است هم پرورنده خرد و راهنمای زندگی .
لامارتین : در آغاز هر کار مهم زن وجود دارد .
لاواتر:
کسیکه همه سلاحهای خود را رها کرده و ناله کنان می گوید نمی توانم ، از من
ساخته نیست و بدشانسم ، ترحم انگیزترین مخلوق دنیاست .
لافونتن : قلب زن پرتگاهی است که عمقش را نمی توان تخمین زد .
بزرگمهر
: خردمند هرگز غم آنچه را از دستش رفته نمی خورد ، حتی اگر عزیز ترین کسش
مرد و وی را به خاک سپرد ، شکسته غم و درد نمی گردد ، دیگر آنکه مرد خردور
از نادیدنیها چنان دل می کند که باد از بید می گذرد .
اُرد بزرگ : دل
کیهان را که بگشاییم این سخن را خواهیم شنید " هر کنشی واکنشی را در پی
دارد " پس بر این باور باشید ! همه کردار ما چه خوب و چه زشت ، بی بازگشت
نخواهد بود .
نادر نادرپور : گرچه دو مهفوم " زمان" و " تاریخ" ، مانند
بسا مفاهیم دیگر، از ساخته های ذهن آدمیزادند و در " طبیعت " وجود ندارند،
اما میان آنها تضادی هست که بر بسیاری از آدمیان آشکار نیست
عام ترین
تعریفی که از مفهوم زمان به دست می توان داد، " تکرار پدیده های طبیعی
بـــر ـ یا بـــرای ـ آدمی است". بعبارت ساده تر: اگر شما، دوبار یا چند
بار شاهد روییدن جوانه ها بر درختان و یا دمیدن خورشید از مشرق و یا فرود
آمدن برف از آسمان باشید، احساس زمان می کنید و چون جـُـز در خیال و خاطره،
به " گذشته " باز نمی توانید گشت، " زمان " را رو به " آینده " می بینید
از
همین تعریف، دو تبصره زاده می شود: اول آن که چون مفهوم " زمان " ، از "
تکرار پدیده های طبیعی " بوجود می آید، یکنواخت است و دوم این که: چون رو
به " آینده " دارد، گــُـذراست. پس صفات اصلی " زمان " : یکنواختی و گذرایی
است
و حال آنکه " تاریخ " به گونه ای از زمان اطلاق می شود که "
یکنواخت " و " گذرا" نیست. یعنی به دلیل وقوع حادثه ای مهم، از میان برهه
های دیگر مشخص شده و به همان دلیل، در ذهن آدمی مانده است. پس صفات اساسی
تاریخ " یکتایی " ( درمقابل یکنواختی زمان ) و " ماندگاری" ( در برابر
گذرایی او ) است
بر مبنای همین صفات است که " زمان " را مـُولد زندگی
جسمانی و برونی انسان و " تاریخ " را محصول حیات معنوی و درونی او می توان
دانست و نیز، علوم و فنون و ادراکات بشری را با یکی از این دو قلمرو،
متناسب و یا سازگار می توان یافت
" سیاست " که بنا بر یک تعریف مشهور
باستانی، " علم استفاده از ممکنات " است در قلمرو " زمان " قرار دارد، زیرا
که همهء قوانین و وسائل آن، به زندگی جسمانی و برونی آدمیان مربوط است و
عبارت "استفاده از ممکنات " ناظر به همین معنی است
و برعکس، جای " هنر"
در حیطهء " تاریخ" است، چرا که نه تنها همه اصول و ضروریاتش از حیات معنوی و
درونی بشر پدید آمده، بلکه هدفش ـ در ضمیر نا آگاه انسانی ـ غلبه بر دوصفت
اصلی زمان، یعنی یکنواختی و گذرایی بوده است
و از همین روست که هر اثر
بزرگ هنری، در اوضاع و احوالی یگانه و تکرار ناپذیر آفریده می شود و در
همهء اعصار، پایدار می ماند و به همین سبب: " بی مانند " ( ضد یکنواخت) و
جاودان (ضد گذرا) است
پس هنرمند نیز، به تبع "هنر"، در حیطهء " تاریخ "
زیست می کند و به ضرورتهای آن پاسخ می گوید و برخلاف او، سیاستمدار، به تبع
" سیاست"، در قلمرو " زمان" بسر می برد و به مقتضیات آن جواب می دهد
جبران خلیل جبران : به فرزند عشق خود توانید داد، اما اندیشه تان را هرگز ، که وی را افکاری دیگر به سر است ، تفکراتی از آن خویشتن.
ژرژ هگل : ملت ها احکام صحیح خود را از تاریخ دریافت می دارند.
ماخذ : http://www.etedaldaily.ir/pub/1387/Kho/05/html/page5.html#36309